Translate

۱۳۸۶ مهر ۹, دوشنبه

مستراح ِ تمدن





دانشگاه کلمبیا یا مستراح تمدن؟!

فرهاد عرفانی – مزدک

پیش از هر چیز، بخاطر عنوانی که برای نوشتهء خویش برگزیده ام، از خوانندهء محترم پوزش می طلبم. هر چه کردم عنوانی بهتر از آنچه می بینید ، در برجسته کردن آنچه خواهد آمد ، نیافتم . این عنوان ، در واقع عبارتی است که یکی از قهرمانان داستان کوتاهی از نگارنده ، در توضیح جامعهء آمریکا بکار می برد ، درست بهمانگونه که (( آپتن سینکلر )) از عنوان (( جنگل )) برای رمان خود، که در رابطه با جامعهء آمریکاست، بهره برده است.

***

همانطور که خواننده محترم می داند ، احترام به حقوق افراد، به جهت فردی و اجتماعی ، تنها بخش کوچکی از آن مفهوم بزرگی ست که مدنیت اش می نامیم. به تعبیر دیگر، حق داشتن کار، مسکن، بیمه، بهداشت، آموزش و ...، و همچنین انواع آزادیها، از حق سخن گفتن و پوشش گرفته، تا حق تشکیل اتحادیه و انجمن و حزب و حق رای و انتخاب کردن و انتخاب شدن و ... و همچنین امنیت اجتماعی در پناه قانون و ... همه و همه، اگر به منصه ظهور برسد، تنها مقدمه ای ست برای اینکه بتوان بشر را به سمتی سوق داد که، هر چه بیشتر با جدا شدن از درگیریهای مادی ، از حیوانیت دورشده و با هضم اندیشه هایی چون احترام و مدارا، مسالمت و گفتگو، مهر و محبت و عشق، گذشت و فداکاری ، صداقت و راستی و درستی و بسیاری مشخصه های اخلاقی دیگر، به فضیلت انسانی نزدیکتر شود، یعنی به مدنیت واقعی و به مفهوم انسان متمدن.

تمدنهای کهن ، همچون مصر و چین و هند و ایران و یونان، با پشت سر گذاشتن دورانی چند هزار ساله از درگیریهای اجتماعی – سیاسی و همچنین تجربه کردن انواع و اقسام کشمکش های فکری و عقیدتی، توانسته اند علیرغم کاستی هائی که اکنون ( بخاطر حاکمانی ناهمجنس با دگردیسی تاریخی خود ) دارند، به مجموعه ای از مشخصه های فرهنگی دست یابند که، جدا از وضعیت سیاسی – اجتماعی، این جوامع را از جوامع جدید، و یا به تعبیری، تمدنهای نوپا، متمایز سازد.
درست بر این اساس است که اگر رئیس دانشگاه کلمبیای آمریکا را از جهت رفتار اجتماعی و مدنی، در کنار یک بقال هراتی بگذارید، بسرعت متوجه میزان فاصله ای که جوامع بظاهر متمدن غرب و بخصوص آمریکا، با مدنیتهای نهادینه شده شرق ( یونان را نیز جزء تمدنهای شرق بحساب آورید !) دارند ، می شوید. به تعبیری دیگر، آن بقال هراتی، حتی اگر دشمن اش باشید، وقتی شما را بخود می خواند و شما پا به حریم اش می گذارید، عزیزتان می دارد و احترامتان را نگهمیدارد و هر انچه از دستش بر آید، برای شما انجام می دهد! اما این یابویی که در پالان آکادمیسین و نخبهء فکل کراواتی خزیده است ، همچون سگهای وحشی پاچه گرفته و صحن دانشگاه را با باغ وحش، اشتباه می گیرد!
این کابوی آمریکایی فراموش می کند که این کسی که در برابرش قرار گرفته، فردی نیست که برای بیان خودش پا به آمریکا گذاشته ، بلکه درست یا غلط، نماینده حداقل یک سوم از مردمان کشوری است که او در باره آن تقریبأ هیچ نمی داند !
آیا این رفتاری سخیف و غیر انسانی نیست که به هر دلیلی ، فردی را دعوت کرده و آنگاه در خانهء خود ، او را خوار کرده ، محاکمه کرده و حکم صادر می کنیم؟ !!!
گیریم این فرد، دیکتاتوری حقیر و بی رحم است، آیا این شیوهء برخورد مدنی با یک دیکتاتور حقیر و بی رحم است، یا تنها و تنها یک طراحی حساب شده برای عقده گشائی است ؟
آیا این همان کینهء تاریخی نیست که پیش از این خود را در فیلم ( 300 ) نشان داده است ؟ خشایار شاه که دیگر نمایندهء جمهوری اسلامی نبود ! مجسمه های بودا ( که توسط مأموران سیا و در لباس طالبان؛ ویران شدند ) که نماد دیکتاتوری حقیر و بی رحم نبودند ! موزهء بغداد که بمباران و غارت شد تا موزه های امریکا تر و تازه شوند که سلاح هسته ای نبودند تا آمریکا و غرب را تهدید کنند!

***

شاید در نگاه اول، رفتار نا معقولانهء رئیس دانشگاه را بتوان در چهارچوب عصبیتی کودکانه، طبقه بندی کرد، اما با کمی عمیقتر شدن در می یابیم که این سیمای پروار، با رفتار خوک منشانه، همان سیمای کلاسیک وحشی غیر متمدنی ست که گاه در لباس آدولف هیتلر فرو می رود و دنیا را به آتش می کشد و پنجاه میلیون کشته روی دست بشریت می گذارد و نام آن را برتری نژادی می نهد، گاه در جلد کندی و جا نسون و نیکسون فرو رفته، به نسل کشی مردمان بیگناه جنوب شرقی آسیا می پردازد و گاه در لباس کابوی الکلی ابله و لاتی که جرج بوش نام دارد و در شراکت با شریک قدیمی اش بن لادن، دنیا را به گه می کشد و به آنچه می کند، نام مبارزه با تروریسم می دهد!

این آقای رئیس دانشگاه!؟ اگر قادر بود حتی تا نوک بینی اش را ببیند، می توانست گند و گهی که پیرامونش را فرا گرفته ببیند و آنرا استشمام کند ! او بگونه ای از حقوق هم جنسگرایان و اقلیتهای مذهبی سخن می گوید که گوئی همچون پدر بزرگ کشیش قرون وسطائی اش، بر تختی در بهشت تکیه زده و رعیت فلک زده ای بر زمین را نصیحت می کند !
یعنی او خبر ندارد که رئیس دانشگاه در کشوری است که پیشقراول ظلم و ستم به سیاهان و تبعیض در همهء زمینه های حقوق مدنی، قومی و مذهبی بوده و هست !!
آیا او نمی داند که کشورش بیشترین تعداد زندانی و زندان را در جهان دارد و بیشترین تجسس در زندگی خصوصی افراد و نقض حقوق فردی در آن کشور صورت می گیرد ؟
آیا او نمی داند که امریکا بیشترین تعداد بیخانمان را به نسبت جمعیت در سطح جهان دارد ؟
آیا او نمی داند که آمریکا تولید کننده بیشترین زباله در سطح جهان است ( 25% ) و ناقض تمامی مقاوله نامه های بین المللی در حوزهء حفاظت از محیط زیست است ؟
آیا او نمی داند که بودجه نظامی کشورش به تنهائی برابر با کل بودجه پنجاه و سه کشور جهان است ؟ ... آیا این شرم آور نیست که رئیس دانشگاه چنین لجنزار متعفنی د رمقام استنطاق رئیس جمهور یک کشور بنشیند ؟ آنهم نه یک کشور معمولی ، بلکه کشوری که مادر تمدن و فرهنگ در جهان است !!

این وقاحت رئیس دانشگاه کلمبیا از جنس همان وقاحتی ست که به مجلس آمریکا اجازه می دهد پس از اشغال یک کشور مستقل و قتل عام یک میلیون نفر ، بجای بیست و پنج میلیون شهروند آن کشور تصمیم گرفته و آنرا به سه قسمت تقسیم کند تا بتوانند منافع غارتگرانه خود را حفظ کنند.

جدا از اینکه احمدی نژاد کیست و چه می گوید، تفاوت در شیوهء برخورد رئیس دانشگاه کلمبیای آمریکا و احمدی نژاد، نشان از مدنیت و فرهنگ غنی ایرانی از سوئی و بلاهت و وحشی گری آمریکائی، از سوی دیگر دارد. من با اینکه دشمن احمدی نژاد هستم، ولی به او احترام می گذارم و شیوهء برخورد متمدنانهء او را با اراذل و اوباشی که در لباس آکادمیسین، به تحقیر مردم ایران می پردازند، می ستایم!

:چرا که
مرز شما، بعنوان کسی که خود را بر حق می دانید، با آنکس که دشمن اش می پندارید و با او در حال نبرد هستید، دقیقأ همان میزان پایبندی شما به فضائل و صفات انسانی است که بخاطر آن می جنگید! در غیر اینصورت، شما را هیچ تفاوتی با دشمن نیست!!!

هیچ جامعهء زیبائی بر پایهء گند و کثافت بنا نمی شود. آن مردمسالاری و آزادی که یر پایهء توهین و تحقیر بخواهد بنا شود، فقط یک دروغ بزرگ است که تنها ابلهان آن را باور می دارند!
مهر ماه هزار و سیصد و هشتاد و شش