Translate

۱۳۸۶ مهر ۲۰, جمعه

منافع ملی یعنی چه؟



منافع ملی یعنی چه ؟

فرهاد عرفانی - مزدک

-

برای درک مقولات خُرد ، ابتدا باید پدیده را در منظر کلی آن بخوبی دید ! به تعبیری دیگر ، تا جایگاه یک رکن در مجموعه ء یک ارگانیسم مشخص نشود ( تعریف کلی با توجه به اجزای متشکله ) و سپس چگونگی رابطهء یک رکن با ارکان دیگر معلوم نشود ، ارائه هر برداشتی با این خطر روبروست که خود را از مجموعهء عوامل تأثیر گذار و تعیین کننده ، محروم کرده ، منجر به استنتاجی گردد ، که تنها ، بیانگر بخشی از واقعیت باشد و به طریق اولی ، مبین حقیقتی مجازی شود .
بر این اساس ، هنگامی که صحبت از منافع ملی می شود ، پیش از هر چیز ، باید دریافت که جایگاه آن در مبحث کلان تر ، یعنی جامعهء جهانی ، کجاست ؟ یا از منظری دیگر ، شکل جهانی که قرار است در آن از منافع ملی صحبت کرد ، چگونه است و از چه عوامل تأثیر گذاری پیروی می کند ؟

************
بر اساس آنچه گفته شد ، ابتدا تلاش خواهیم کرد ، تصویری ، هر چند با چند خط ساده ، بر صفحهء تحلیل خود ! نقش زنیم . سپس با توجه به این نقوش کلی ، به جایگاه خویش ، آگاه شویم !
همانگونه که می دانیم ، هستند وقایعی که سرفصل تغییرات شگرفی در روابط جوامع و ملل و دولتها ، از منظر تاریخی می شوند. یکی از این سرفصلها ، بی شک ، نابودی نظامهای سوسیالیستی است. آنچه در سالهای 1991 و 1992 در جهان اتفاق افتاد ، آغاز تغییراتی بزرگ در روابط بین الملل و همچنین باز تعریف بسیاری از مفاهیم سیاسی شد . در همینجا متذکر شوم که ، منظور از تغییرات بزرگ ، تغییر در مفاهیم بنیانی روابط طبقات و مقولهء اقتصاد در صورتبندی بورژوائی نیست ! بلکه بر خلاف آنچه نظریه پردازان بورژوازی تلاش می کنند القاء کنند ، یعنی (( تغییر مفاهیم ارزشی و بنیان های نظری )) ، بنده اعتقاد دارم که این تغییرات ، عموما در شکل پروسهء تکامل سرمایه داری از یکسو و از سوی دیگر ، تناسب این شکل با روابطی ست که تغییر شکل را میسر می سازد ، یعنی همان مفاهیم سیاسی !

در پی این تغییرات ، یک مجموعه روابط در سطح بین المللی در هم ریخت ، تا مجموعه ای دیگر از رفتارها و روابط جایگزین آن شود . آن روابطی که مبنای آن به وقوع انقلاب 1917 روسیه و سپس به پایان جنگ دوم جهانی باز می گشت ، باید جای خود را به آنچنان رابطه ای می داد که تعادل از دست رفته ، دوباره به دست آید . پیش از آنکه بخواهم به عنوان بندی این روابط بپردازم ، لازم می دانم که نکته ای بس مهم را ، چه در روابط طبقاتی ، چه در روابط بین الملل ، بیان کنم . این نکته ، مقولهء توازن قدرت ، است ! این حقیقتی ست که مقولهء توازن قدرت ، حداقل از دورانی که جوامع طبقاتی بوجود آمده اند ، تا کنون ، حرف اول و آخر را در تنظیم هر گونه رابطه ای ، در جوامع انسانی ( چه در سطح داخلی و چه بین المللی ) ، زده است.

بنابراین ، عامل بنیانی ، در تنظیم روابط طبقات و در سطح ملی ، و همچنین ، در سطح روابط بین المللی ، جدا از معیارهای اخلاقی ، که اساسا در روابط سیاسی بورژوائی بی معنا هستند ( یا به تعبیری ، فاقد جوهر انسانی اند ) ، میزان توان یک جریان اجتماعی در ایجاد تغییرات است ؛ اینکه یک جریان ، از چه توان بالقوه و بالفعلی در سمت دهی تحولات بسود خود برخوردار است. جامعهء طبقاتی ، جامعه ای شکل گرفته بر اساس تنازع بقاء با اتکاء بر قدرت است ! این واقعیتی عمیقا غیر اخلاقی ست ، اما وجود دارد ! و راه تغییر آن نیز ، از درون همین نزاع دائمی ، بر سر تغییر کفهء قدرت، بسود اکثریت فاقد قدرت است. اما آنجا که بحث منافع ملی پیش می آید ، یعنی در مقولهء مورد نظر ما ، شکل این نزاع را ، روابط بین ملتها ، و به تعبیر صحیح تر ، بین کشورها و دولتها ، تعیین می کند . یعنی : بحث منافع ملی ، بحثی ست که مرتبط با همهء مردمی ست که در یک کشور ( صرفنظر از قومیت ، زبان ، مذهب ، نژاد ، جنسیت و .... ) زندگی می کنند ، با کشورهای دیگر و منافع ملی ایشان !

در اینجا مجبوریم ، پیش از آنکه بخواهیم به عوامل تعیین کننده در شکل دهی مفهوم منافع ملی بپردازیم ، به نکته ای مهم اشاره کنیم . این نکته ، مقولهء جهانی شدن ! یا به تعبیر صحیح تر ، جهانی سازی است.
همانگونه که می دانیم ، بلافاصله پس از در هم ریزی ساختار سیاسی و روابط شکل گرفته در دوران نظامهای سوسیالیستی ، نظریه پردازان بورژوازی ، سیل نظریاتی را به راه انداختند که ، پیش از آنکه برگرفته از واقعیات موجود باشد ، نوعی پیشدستی برای شکل دهی واقعیت مورد نظر بود ! از جملهء این نظریه پردازیها ، مقولهء جهانی سازی ، جهانی شدن ، جهان بدون مرز و ... امثالهم بود . طبق معمول ، ظاهر قضیه ، بسیار مطلوب ، مثبت و عامه پسند شکل می گرفت . بدین معنی که ؛ (( از این پس ، جهان ، جهان اطلاعات خواهد بود ، عصر- عصر دانائی و خرد است ! ( تو گوئی قبل از این نبوده است ! ) . اینترنت مرزها را در می نوردد! سرمایه به جائی می رود که ثبات دارد . سرمایه مرز نمی شناسد ( اما به سوی کشور مبداء بر می گردد ! مثل کفتر ِ نامه بر !!! ) . دمکراسی ، مفهومی - خود بنیاد - است ! اگر خواهان رشد و پیشرفت هستید ، چاره ای جز گشودن مرزهایتان به روی سرمایهء بین المللی ندارید و ... )).
انبوهی از اینگونه نظرات ، در حجمی وسیع و بیسابقه ، از طریق رسانه های جمعی و انتشارات ، در سطح جهان پخش شد ، تا اینگونه القاء شود که دوران (( دولت - ملت - کشور )) و (( منافع ملی )) به سر آمده و اساسا مقولهء ملت و ملیت دیگر بی معنا است
!!!


و اما حقیقت چیست ؟
حقیقت اینستکه ؛ (( هشتاد و سه درصد از سود خالص چرخش سرمایه در سطح جهان ، در طی فاصلهء سالهای 1991 تا 2001 ، به سوی هشت کشور صنعتی و صاحبان سرمایه در این کشورها ( که 200 نفر بیشتر نیستند ! ) ، سرازیر گشته است !!! ، در همین مدت ، فاصلهء بین کشورهای شمال و جنوب یا به تعبیری فقیر و غنی ، به دو برابر افزایش یافته است. همزمان ، فاصلهء طبقاتی در همهء جوامع ، علاوه بر اینکه کاهش نیافته ، که به عنوان نمونه ، در کشور سوئد ، ثروتمندان ، ده برابر ثروتمندتر و فقرا به همین نسبت فقیر شده اند ! در حالیکه ، کشورهای عضو اتحادیه اروپا - هر سال ، نسبت به سال قبل ثروتمندتر شده اند ، در همانحال از خدمات اجتماعی هر سال کاسته شده و توان خرید مردم کاهش یافته است.

از بعد سیاسی ، درهمانحال که صاحبان سرمایه در آلمان و فرانسه و ایتالیا و انگلیس و ... به در و دیوار می کوبند تا مرزهای چپاول را پشت سر گذاشته ، شعار ملت واحد اروپائی را می دهند ، همزمان ، جنگ خونین و جنایتکارانه قومی در بالکان را سازماندهی کرده ، کشور توانمند یوگسلاوی را به چند کشور کوچک فاقد قدرت ، با مرزهای کینه و نفرت تبدیل می کنند. در خاور میانه و قفقاز ، جنگهای قومی و منطقه ای راه انداخته ، از تکه تکه کردن کشورها ، تحت عنوان استقلال یا فدرالیسم حمایت می کنند ...
جالب اینستکه همین آقایان ، در درون همین اتحادیه اروپا ( بر خلاف شعار عوامفریبانهء ملت واحد اروپائی ) ، بر سر یک وجب از خاک خود ، چنان چنگ و دندان به هم نشان می دهند که بیا و ببین ! به عنوان مثال ، اخیرا ، اسپانیا ، تنها ، به دلیل بازدید وزیر خارجه انگلیس از منطقه جبل الطارق ، سفیر خود را از آن کشور فراخواند !!! توجه می فرمائید که مرزها چقدر بی اهمیت شده !!!!
آری ، حقیقت اینستکه جدا از همهء شعارهای خررنگ کن سرمایه داری و نظریه پردازان آن ، علاوه بر اینکه در جهان مرزی پشت سر گذاشته نشده و مفاهیم ملت و ملیت و کشور ، تغییر شکل نداده اند ، که به مراتب ، نسبت به گذشته ، هم مرزها آهنین تر شده ! هم مفاهیم ملت و ملیت و کشور ، بسیار غلیظ تر از گذشته ، دارای معنا شده اند. کافیست چشم بگشائید و اروپا و آمریکای پس از یازده سپتامبر را بدقت بنگرید تا ببینید که ، اگر تا پیش از این ، برای حفظ ظاهر هم که شده ، بنام شهروند درجه دو و سه ، حق نفس کشیدن برای اقلیتها قائل بودند ، امروز ، درجهء تمایل ِ رنگ پوست شما به طرف سفید هم ، مسأله ساز شده است !! نوع
اسم و مذهب و خون و نژاد و اجداد شما هم ، نقشی تعیین کننده در سرنوشت شما و فرزندانتان بازی می کند .


خلاصهء کلام آنکه ؛ جهانی سازی ، تنها یک معنی دارد و آن اینستکه : (( درهای کشورهایتان را بگشائید تا ما به راحتی بچاپیم !! ، همین و بس ! اگر هم مقاومت کنید ، مدنیت و حقوق بین الملل و قوانین - یعنی کشک ! با توپ و تفنگ به سراغتان خواهیم آمد ! )) .

*************

حال که مفهوم جهان بدون مرز سرمایه داری روشن شد، می خواهیم بدانیم که مقولهء منافع ملی ، چگونه مقوله ای ست و بر چه بنیانهائی استوار است.
همانگونه که پیشتر اشاره شد ، منافع ملی ، به تمامی آن مولفه هائی باز می گردد که ضامن حفظ و بقای یک ملت ( کلیه اتباع یک کشور جدا از گوناگونی زبانی ، قومی ، مذهبی ، طبقاتی و ... ) و منافع آن ، در برابر ملل و کشورهای دیگر است.
و اما مولفه هائی که قرار است ضامن حفظ منافع ملی باشند ، خود ، زیرمجموعهء یک اصل کلی هستند ، که آن اصل کلی ، چیزی نیست جز قدرت !
در واقع ، این ، میزان قدرت شماست ، که برقرار کنندهء توازن بین شما و جهانی ست که شما را فراگرفته است. محتوای این مفهوم ، همان موءلفه هائی ست که مجموعا ، منافع ملی را شکل می دهند . و اما این عوامل که مفهوم قدرت را مشخص کرده و
سپس ایجاد توازن می کنند ، چه هستند ؟
- در هر ساختار قدرت ، سه عامل اصلی ، قابل تفکیک و تشخیص است : 1- سازمان ، 2 - امکانات ، 3 - مدیریت

.
بنابراین ، محتوای قدرت = سازمان + امکانات + مدیریت
و اما این سه عامل ، در مقولهء مورد نظر ما ، یعنی منافع ملی ، چه صورتی پیدا می کنند ؟
از یک منظر کلی ، همهء تشکیلات مدنی موجود در یک کشور ، اعم از قضائی ، مقننه ، مجریه و تشکیلات ریز شدهء آن ، مانند بهداشت ، آموزش ، دادگاهها، امنیتی و نظامی ، مجلس و همهء ارگانهای دولتی و غیر دولتی همچون احزاب ، اتحادیه ها و سندیکاها و انجمن ها و ... همهء آنچه جمعیت پراکندهء یک جامعه را در قالب یک تشکیلات ، متشکل می کند ، زیر مجموعهء مقولهء سازمان یک کشور قرار می گیرند.

مورد دوم ، امکانات است ، که ریز شدهء این ساختار عبارت است از ؛ وسعت سرزمین ، میزان نیروی انسانی و کیفیت آن ( متخصص و غیر متخصص و باسواد و بیسواد ) ، میزان بالقوهء ثروت معدنی و زیر زمینی ، سطح دانش و فن آوری ، توان تولید صنعتی و کشاورزی ، موقعیت ژئواستراتژیک و ژئوپولتیک و اقلیمی ، ارتباط با دریاها ، نوع ترکیب جمعیت و میزان آمیختگی قومی ، مذهبی ، نژادی و ... سابقه تاریخی و توان فرهنگی ، ... و عوامل ریز شدهء این کلیات .
مورد سوم ، یعنی مدیریت ، توان ایجاد هماهنگی بین دو عامل سازمان و امکانات و هدایت آن در جهت ارتقاء کیفیت و رشد ساختار و همچنین مصون نگاهداشتن دو عامل فوق ، از عوامل آسیب رسان فراملی است.
بنابر آنچه آمد ، رشد نظام مند ، برنامه ریزی شده و متکی بر حداکثر استفاده از توان ملی ، در سه عرصهء برشمرده شده ، قدرت ملی را افزایش داده ، بنوبهء خود ، افزایش قدرت ملی ، ضریب حفظ منافع ملی را افزایش می دهد.
با توجه به شناختی که از جهان پیرامون خود و مولفه های تعیین کنندهء قدرت و منافع ملی بدست آوردیم ، اکنون می خواهیم بدانیم ، د رمورد کشورمان ایران ، این عوامل در چه سطحی و به کدام سو میل می کنند ؟
،

برای اینکه به پرسش فوق پاسخ دهیم ، باید بدانیم که نقاط قوت و ضعف ما ، درعوامل تعیین میزان قدرت کدامند ؟
در یک نظر سریع ، بسیار زود متوجه خواهیم شد که ، بجز در مولفه های وسعت سرزمین ، میزان نیروی انسانی ( البته در سطح کمیت و نه کیفیت ! ) ، ثروت بالقوه معدنی و زیر زمینی ، موقعیت ژئواستراتژیک و ژئوپولتیک ، ارتباط با دریاها ، نوع ترکیب جمعیت و تا حدی - آمیختگی مذهبی - نژادی ، سابقهء تاریخی و توان فرهنگی ، که همگی زیر مجموعهء عامل امکانات هستند ، د ربقیهء موارد ، در همین مولفه ، و در دو عامل اساسی سازمان و مدیریت ، کشور ما در موقعیت ضعیف ، بیمارگونه و نامساعدی به سر می برد که توان و قدرت ملی را دچار ضعف ساختاری نموده ، به سطح حداقل تنزل داده است.

تجربهء تاریخی نشان داده است که ، از بین سه عامل تعیین کننده ء قدرت ملی ( یعنی سازمان و امکانات و مدیریت ) ، عامل مدیریت ، مهمترین و تعیین کننده ترین عامل درایجاد قدرت ملی و بنوبهء خود حفظ منافع ملی است. ضعف در این عامل ، ضعف در عامل (( سازمان )) را در پی خواهد داشت و ضعف در عامل سازمان ، ضعف در بهره برداری بهینه از امکانات را بدنبال خواهد آورد و باز هم از منظر تاریخی ، ثابت شده است که کشور ایران ، هر گاه از نظر مدیریت ارتقاء پیدا کرده ، بلافاصله ، با توجه به توان و امکانات بالقوه ، به سرعت قدرت ملی خود را افزایش داده و بخوبی توانسته است از منافع ملی خویش دفاع کند.

**************
اکنون باید به این سوال پاسخ داد که : عوامل تهدید کنندهء منافع ملی در حال حاضر ، کدام عوامل اند و راه حل ها کدامند ؟
از بین موارد برشمرده شده در شکل دهی قدرت ملی ، یک عامل اصلی و یک عامل فرعی ، نقاط ضعف اساسی در حفظ منافع ملی در حال حاضر است . عامل تهدید کنندهء اصلی ، مدیریت سیاسی کشور و ساختار غیر دمکراتیک آن است و عامل فرعی ، وجود تحریکات قومی است ، که تلاش دارد وحدت ملی را در سطح فرهنگی - زبانی و سپس در سطح اقلیمی ، جغرافیائی آسیب زده ، در جهت منافع امپریالیسم آن را شکل دهد.

بنابراین ، زمینه های اصلی تهدید منافع ملی مردم ایران : 1 - رژیم فقاهتی اسلامی و 2 - وجود تحریکات قومی است. به تعبیر دیگر ، جمهوری اسلامی از یکسو، و از سوی دیگر ، گروههای قومی و عشیرتی و قبیله ای و طایفه ای ، که عوامفریبانه ! زیر علم دمکرات و چپ !؟ و حقوق خلقها !!! سینه می زنند ( خنده دار است که برخی از ایشان ، خود را کمونیست می نامند و در عین حال ، بجای واژهء مردم و بطور مشخص - مثلا - کارگران یا کشاورزان یا زحمتکشان و... ، از واژهء خلق (( انسان به مفهوم عام ، و نه در جایگاه مشخص اجتماعی )) در ادبیات سیاسی خود بهره می برند !! ) البته همگان نیک می دانند که بکارگیری اینگونه واژگان ، به جهت درهم ریختن مرزهای طبقاتی و گرفتن ماهی از آب گل آلود است ! چرا که اگر مبارزه ، جهت ِ طبقاتی پیدا کند ، آنگاه همهء پنبه ها رشته شده ، پتهء این جماعت روی آب می افتد !!!
،
امپریالیستها ( آمریکا و اروپا ) نیز ، دقیقا از همین نقاط ضعف وارد شده ، تمامی توان خویش را بکار گرفته اند ، تا از یکسو ، با تظاهر به همسوئی در جهت خواست مردم ایران برای تغییر مدیریت ، و از سوی دیگر، دامن زدن به اختلافات قومی ، به قول آقای دیک چنی ، هم پیالهء جرج بوش ، (( ریشه ء ملت ایران را بسوزانند !!! )) . هم ایشان هستند که در یک طرح استراتژیک ، قرار است از کشور کنونی ایران ، بیست و یک ! کشور مستقل بیرون بکشند !!

البته که شتر در خواب بیند پنبه دانه ، ولی حقیقت اینستکه ، اینها از مواردی است که غفلت ناپذیر است و هوشیاری همهء ملت ایران را می طلبد . مردم ایران ، البته که متوجه هستند : تمامی جریاناتی که با حمایت امپریالیستها ، شعار ضد رژیم می دهند و همهء آنهائی که یکشبه خواب نما شده ، مدافع فدرالیسم !! شده ، خوابهای طلائی ! می بینند ، دستشان در یک کاسه است و در ماهیت ، هیچ تفاوت اساسی ای با مرتجعین اسلامی حاکم بر ایران ندارند ، و درست بر همین اساس هم هست که حنایشان رنگی نداشته ، با همهء زوری که زده اند و می زنند ، راه به جائی نبرده و نخواهند برد !

در پایان ، آنچه می توانم بگویم اینستکه ؛ تلاش در جهت هر چه مستحکم تر کردن مبانی وحدت ملی ، با تأکید بر اشتراکات ملی ، و نه تمایزات قومی - مذهبی و زبانی ، و در ادامه، مبارزه با جمهوری اسلامی و جایگزینی آن با یک رژیم دمکراتیک ِ معتقد به حقوق انسانی ، دو عامل اساسی در جهت حفظ منافع ملی مردم ایران است.


(( 20/5/1383 ))