Translate

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۲, سه‌شنبه

رابطۀ وطن فروشی با انتخابات ریاست جمهوری!

استفاده ابزاری از وطن فروشان؟!


فرهاد عرفانیمزدک



هرچند در کشوری که همۀ قدرت در دست یکنفر است، انتخابات، بی معناست، اما با اینحال، تعدادی از نامزدها بجهت باصطلاح « گرم کردن تنور انتخابات » در پی استفاده ابزاری از تجزیه طلبان هستند. این افراد بدون توجه به منافع و امنیت ملی، مشغول به دادن وعده و وعیدهائی به فرقه ها و افراد وطن فروش وتجزیه طلب هستند، تا بدین وسیله، بخیال خود، حمایت این جماعت را جلب کرده، کسب رأی نمایند.

خطراتی که از اینجهت، متوجه تمامیت ارضی و امنیت ملی خواهد شد، بر کسی پوشیده نیست. همه دیگر امروز بخوبی می دانند که سرنخ تمامی جریانها، فرقه ها و گروههای قومگرا، تجزیه طلب وفدرالیست، در دست دستگاههای اطلاعاتی و جاسوسی بیگانه و بخصوص استعمار حقیر بریتانیا و تشکیلات صهیونیستی در آمریکاست. اینموضوع را بیش از هر کس، همین کسانی می دانند ( امثال آقای محسن رضائی ) که امروز مصدر امور مدیریتی وامنیتی کشورهستند. از اینرو، این پرسش برای عموم ملت ایران مطرح میشود که چگونه، این افراد، با علم به خطرات ناشی از باج دادن به فرقه های وطنفروش ، صرفأ بجهت بازیهای سیاسی، حاضرند مصالح ملی وسرزمینی را وجه المصالحه قرار دهند؟ آیا برخورد از موضع ضعف درحوزۀ سیاست خارجی کافی نبوده است ( آنچنانکه کشورهای همسایه را به طمع و چشمداشت به خاک میهن بر انگیخته است؟ ) که حالا درداخل کشور نیز، عده ای زمینه ساز این حرکات خطرناک میشوند؟

همۀ ملت ایران، شهروندان بی حقوقی هستند که خواهان حقوق انسانی خود می باشند. عصر قوم و قبیله گرائی و نژاد پرستی، دو هزار و پانصد سال است که در ایران بر افتاده است!

آقایان!

بجای وعده های تو خالی وخطرناک، به این بیاندیشید که:

چرا پس از سی سال، از اداره کردن یک روستا هم عاجزید؟! هرگوشۀ مملکت یک سازی می زند و هیچکس، حرف هیچکس را نمی خواند؟

چرا با وجود صدها میلیارد دلار درآمد نفتی و گازی در سی سال گذشته، قادر نبوده اید حداقل زندگی را برای ملت بزرگ ایران فراهم آورید؟

چرا برای ادامۀ بقای خود، فقط متکی به نیروی قهریه هستید و از کوچکترین اعتباری در بین اکثریت ملت، برخوردار نیستید؟

چرا فساد و فحشاء و اعتیاد و جرم و جنایت و خودکشی، سراسر مملکت را آلوده کرده است؟

چرا از آزادی و حتی کلمه ( آزادی ) وحشت دارید و از شنیدن آن، چهار ستون بدنتان به لرزه می افتد؟

چرا در طی سی سال گذشته، میلیونها جوان و تحصیلکرده و اندیشمند و دانشمند، از کشور گریخته و نیروی سازنده ایشان در اختیار بیگانگان قرار گرفته است؟

چرا برای حفظ امنیت خود، دائم مجبور به دادن باج به نصفه – نیمه! کشورهای همسایه و منطقه هستید؟

چرا در مجامع جهانی از کوچکترین احترامی برخوردار نیستید و کسی برای حرفهایتان تره هم خرد نمی کند؟

آری آقایان!

بجای التماس و درخواست برای کشاندن مردم به پای صندوقها، یک جو شهامت نشان دهید و اعتراف کنید که راه را از اول اشتباه رفته اید و اکنون نیز توان اداره کشور را ندارید!

18/2/1388