Translate

۱۳۸۶ دی ۱۹, چهارشنبه

اهمیت دقت در کاربرد واژه ها



اهمیت دقت در کاربرد واژه ها

فرهاد عرفانی – مزدک



یکی از نکات پر اهمیت در طرح مقولات سیاسی، بکارگیری صحیح واژه ها، بگونه ای است که معنائی غیر از منظور مورد نظر، از آن مستفاد نشود! چنانچه این اصل ساده، مورد توجه قرار نگیرد، یا به آن بی توجهی شود، نتیجه آن خواهد شد که در درجهء اول، موجبات سوء تفاهمات زبانی و تفسیر و تأویلات فراهم آید، و در ثانی، منجر به رواج دیدگاهی خطا، در طی زمان شود، که اصلاح و زدودن آن از فرهنگ عامه، کاری بس دشوار خواهد بود.

همانگونه که می دانیم، کاربرد هر واژه و یا عبارت در عالم سیاست، از وجوه مختلف برخوردار است، که دو وجه از این وجوه عبارتند از؛ الف: وجه زبانی ب: وجه حقوقی.

توجه به وجوه فوق الذکر، در گفتار و نوشتار، از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. بعنوان مثال وقتی در نوشته ای سیاسی، شما می گوئید: (( دریای مازندران ))، از طرفی به نامی اشاره دارید که در تاریخ ادبیات، حداقل از زمان فردوسی، یعنی هزار سال پیش، کاربرد داشته و این دریا را به مردمی که در حاشیه آن می زیسته اند نسبت می داده و حدود جغرافیائی آن را مشخص می کرده است و از سوی دیگر، با بکارگیری این عبارت، وجه حقوقی حقی که این مردمان حاشیه نشین بر این دریا دارند را اشاره می کنید! درست بهمانگونه که با بکار گیری واژهء کاسپین در مورد دریای فوق الذکر، به تعلق تاریخی این دریا، به مردم ایران و ملاحظات حقوقی و معنائی آن، که اشاره بوجود تاریخی کاسپین ها در کنارهء این دریا دارد، توجه می دهید!

یا مثلأ وقتی می گوئید ایرانی، از طرفی اشاره دارید به مردمانی از یک گروه و تیره انسانی مشخص، که خود را نجیب و آزاده می دانند و از سوی دیگر اشاره می کنید به مردمانی که در یک حوزهء مشخص جغرافیائی با فرهنگ و تمدن و تاریخ ویژهء خویش زندگی کرده و می کنند و بر این اساس، از منظر حقوقی، دارای حق ویژه بر یک حوزهء مشخص زیستی - جغرافیائی! هستند!

یا زمانیکه می گوئید؛ (( ترک ))، اشاره به مردمی از تیره ای خاص مغولی - چینی دارید که سکونتگاه اصلی ایشان در مناطق ماوراء قفقاز بوده است که در طی هزارهء اخیر، در مناطق مختلف آسیا و اروپا پراکنده شده اند، ولی وقتی می گوئید (( ترک زبان ))، اشاره به مردمی دارید که، جدا از وابستگی قومی و نژادی، در حال حاضر به این زبان تکلم می کنند.

با مثال فوق، بخوبی روشن می شود که بکار گیری درست واژگان، از چه اهمیتی برخوردار است؛ با توجه به مثال فوق، مثلأ اگر درنوشتهء خود بگوئید: (( ترکهای ایران ))، ترکها را تیره ای ایرانی معرفی کرده اید که از منظر تاریخی، بخشی از طوایف ایرانی بوده اند و بر این اساس، شاید حقوقی خاص؟! بر آنها ملحوظ است، در حالیکه اگر بگوئید ترک زبانان ایران، شکل قضیه، از اساس، فرق خواهد کرد!

واضح تر بگویم؛ وقتی می گوئید ترک زبانان ایران، به موضوعی صحیح اشاره کرده اید، و آن، وجود مردمانی ایرانی تبار است، که زبان مادری شان ترکی شده است! اما وقتی می گوئید ترکهای ایران، یعنی اقوام غیر ایرانی، که در بخشی از ایران ساکن هستند و (( این )) غلط است.

شاید در مورد عبارت (( ترکهای ساکن ایران ))، از دورهء تهاجم ترکها به ایران در عصر سلاجقه، تا دورهء ایلخانیان و مغولها و اقوام ترکی که در زمان صفویان به ایران کوچانده شدند، بتوان با دیدهء اغماض نگریست، اما پس از این تاریخ و حداقل از چهار صد سال پیش تا کنون، از منظر قومی – نژادی، دیگر اثری از این طوایف، وجود ندارد و در زمان حاضر بر اثر آمیختگی آن مردمان با سایر مردم ایران، از آن اقوام، تنها زبانی بر جا مانده است، که صد البته زبانی آمیخته با زبانهای بومی منطقهء آذربایجان مانند آذری و همچنین با فارسی و عربی و ... است، که بنام زبان آذری، یا با اغماض (( ترکی ! )) خوانده می شود.
این زبان، تا پیش از اینکه به خط فارسی، عربی، یا لاتین نوشته شود، تنها یک گویش بوده است. بر این اساس، فاقد ادبیات مدرن و نوشتاری از منظر تاریخی است و تک و توک، نوشته های موجود به این زبان، قدمتی بیش از چند صد سال ندارند که آنهم مربوط به زمان آشنائی طوایف ترک و ترکمن و مغول با فرهنگ ایرانی و زبان فارسی است! چرا که ترکها و مغولها، اصولأ خط و نوشته و دانش را امری مذموم و بیهوده می دانسته اند و بزرگترین افتخار در نزد ایشان، شکارچی خوب بودن، جنگجوئی، و داشتن رمه و چادر و زن فراوان بوده است!!! بگذریم از سند سازی ها و جعلیاتی که اینروزها آقای مایکل لدین از مؤسسه اینترپرایز، وابسته به کاخ سفید و آقای ریچارد آرمیتاژ، معاون سابق وزارت خارجه آمریکا و همکاران ایرانی ایشان! در ایران و جمهوری آران؟! و عثمانی؟! بعمل می آورند، بلکه بتوانند برای تجزیه طلبان، شناسنامه و سند و هویت و تاریخ مصرف! درست کنند!...........

از بحث خود دور نشویم ! آنچنانکه گفتیم، هر واژه و عبارت، در عالم سیاست، غیر از وجه زبانی و ادبی، دارای بار و محتوای سیاسی خاص است که در فرهنگ واژه های سیاسی، تاریخچه و موضوع خاص خود را حمل می کند.

بر این اساس، بکارگیری واژه ها و عبارات در نوشته های سیاسی، لزومأ تطبیقی با وجه ادبی خود ندارند! و صد البته ممکن است گاهی دقیقأ و نعل به نعل، منطبق بر وجه ادبی خود باشند. دراینجا ذکر دو نمونه می تواند روشنگر باشد؛ در روزنامه قانون که در زمان ناصر الدین شاه و توسط میرزا ملکم خان منتشر می شده است می خوانیم : (( جمع کثیری از خلق ایران ! ، به چندین سبب خود را از وطن مألوف، بیرون کشیده، در ممالک خارجه، متفرق شده اند . در میان این مهاجران متفرقه، آن اشخاص باشعور، که ترقی خارجه را با اوضاع ایران تطبیق می کنند، سالها در این فکر بودند که؛ آیا به چه ترتیب می توان به آن بیچارگان که در ایران گرفتار مانده اند، جزئی امداد برسانند. پس از تفحص و تفکر زیاد، بر این عقیده متفق شدند که به جهت نجات و ترقی خلق ایران، بهتر از یک روزنامهء آزاد، هیچ اسباب نمی توان تصور کرد... )) .
،
اگر دقت کنیم، میرزا ملکم خان، بعنوان یک ادیب سیاسی نویس، دراین نوشته کوتاه خود، در دو جا از عبارت خلق ایران، و در مجموع چهار جا از واژهء ایران و یکجا از واژهء وطن و یکجا از عبارت (( ممالک خارجه )) استفاده کرده است. اگر عبارت (( خلق ایران )) را با عبارت (( ممالک خارجه ))، در کنار هم قرار دهیم، خیلی ساده در می یابیم که نویسنده ، این دو عبارت را کاملأ آگاهانه و با علم به محتوای سیاسی هر دو عبارت، یکی را مفرد و دیگری را جمع بکار برده است! یعنی اینکه نگفته است: (( خلق های! ایران )) و گفته است خلق ایران! چرا که سهل انگاری در کاربرد کلمهء خلق از نظر ادبی و جمع بستن نادرست آن، می توانسته است مشکلات حقوقی از منظر سیاست ایجاد کند! درست بهمانگونه که با بکارگیری غیر مسئولانه عبارت (( خلقهای ایران ))، توسط گروههای سیاسی عصر رضاشاه، که متأثر از فرهنگ وارداتی بودند، موجبات مشکلات قومی و قومگرائی در دهه های اخیر، فراهم آمد !

میرزا ملکم خان، بدرستی از واژهء خلق، بعنوان یک ملت! استفاده می کند و با بکار گیری کلمهء ایران، در چهار جا، غیر قومی بودن نام کشور ایران و ملی بودن آن را از منظر سیاسی، متذکر می شود!

همانگونه که می دانیم در ایندوره، یعنی عصر قاجار و ناصر الدین شاه، اروپائیان، بنابر سنت هرودتی؟!، ایران را، پرشیا یا پرشین می نامیدند! و این خطای تاریخی ایشان بود که بنابر سنت درگیریهای خویش با امپراطوری هخامنشی، از ایران، تحت عنوان سرزمین پرش یا پارس نام برده اند! در حالیکه ایرانیان همواره( بنابر مکتوبات و اسناد موجود ) خود را ایرانی و سرزمین شان را ایران ( کتیبه داریوش بزرگ – تخت جمشید ) می نامیده اند .
از سوی دیگر، ملکم خان با کاربرد عبارت ممالک خارجه، بدرستی اشاره به مملکت ها و یا کشورهای مختلف(( از منظر حقوق سیاسی )) دارد، در برابر و مقایسه با مملکت ایران و خلق و مردم ایران!

همانگونه که می بینیم، او از منظر حقوق سیاسی، نه د رمورد ممالک خارجه و نه در مورد ایران، واژه و عبارتی که نشانی از هویت قومی و یا زبانی و مذهبی داشته باشد، بکار نمی گیرد، چرا که از منظر علوم سیاسی، دخالت دادن مؤلفه های فوق در تعریف هویت ملی و کشوری و حقوق بین الملل، خطاست و منجر به ایجاد سوء تفاهمات حقوقی می شود و اینکار، تنها توسط استعمارگران و در رابطه با طرح تجزیه کشورهاست که مورد استفاده قرار گرفته و می گیرد!

او همچنین در نوشته خود، با بکارگیری واژهء وطن درمورد ایران، اشاره به سرزمینی واحد دارد که موطن و محل تولد ایرانیان است. دقت کنید که او واژهء وطن را نه درمورد مناطق و ولایات و استانهای ایران همچون آذربایجان، کردستان، بلوچستان و یا ...، بلکه در مورد کل این مجموعه بکار می گیرد.

و اما در مورد دوم، برخورد غیر مسئولانه و احمقانه شاهان ترک قاجار، با همین عبارات و واژه هاست! این شاهان فاسد و لاابالی و خائن، که در طی حکومت صد و سی و یکساله شان، سرزمین کهن ایران، توسط غارتگران و استعمار گران، چپاول و غارت شد و تکه تکه شد و بغارت رفت، از سر گنده گوئی! و قمپز در کردن های توخالی برای خلق مفلس، سرزمین تحت سلطه خویش یعنی ایران را، (( ممالک محروسه ؟!)) می خواندند و به این عنوان سکه می زدند و سخن می راندند و نامه می نگاشتند !!! که چه؟ که آری؛ ما امپراطورهائی همچون امپراطور روس و یا شاه و ملکهء انگلستان هستیم که بر ممالک ؟! مختلف حکومت می کنیم!!!
اگر بیاد آوریم که اکثر شاهان قاجار، حوزهء اقتدارشان، چیزی در حول و حوش حرم سراها شان بوده است! آنگاه پی خواهیم برد که کاربرد این واژگان، چقدر ابلهانه و سفیهانه بوده است !!

دقت کنید که همزمان با میرزا ملکم خان که از مملکت ایران و خلق ایران صحبت می کند، ناصر الدین شاه قاجار، هر ده و ده کوره را یک مملکت بحساب می آورد و حوزهء اقتدار خویش را (( ممالک محروسه )) می نامد! درست مثل مش قاسم در رمان بیاد ماندنی ایرج پزشکزاد (( دائی جان ناپلئون ))، که از روستای خویش، غیاث آباد، بعنوان (( مملکت غیاث آباد )) یاد می کند !!! ، ناصرالدین شاه نیز از شهرستان اراک، بعنوان (( مملکت عراق عجم؟! )) نام می برد!
خوشبختانه در آنزمان، آنها که فرهنگ ساز بودند، میرزا ملکم خانها، میرزا آقاخان کرمانی ها و قائم مقامها بودند، نه شاهان ترک و شازده های تبریز نشین ایشان !!

اکنون نیز که استعمار، دندان تیز کرده است تا میهن را تکه پاره کرده و مردم ایران را همچون مردم عراق، توسط مزدوران سرویس های امنیتی خود، قتل عام کند و گناه آن را به گردن گروههای موهوم و یا دست ساز خویش بیاندازد، گروهی ابله و مزدور بی جیره و مواجب، و یا خائن و وطن فروش و مزدور، با بکار گیری غلط و نابجای واژه های سیاسی، دارند زمینه های تجاوز جنایتکاران غربی را فراهم می کنند و صد البته برای سرپوش گذاشتن بر ننگ و خیانت خود، تلاش دارند تا از موضع دفاع از حقوق مدنی و یا قومی و زبانی وارد شده، مظلوم نمائی کنند !

مثلأ یکی از این مزدوران بی جیره و مواجب، ( البته فعلأ بی جیره و مواجب ! چون که بعدأ ممکن است همچون مسعود بارزانی به کسوت نوکران آمریکا مفتخر شود و صاحب جیره و مواجب شود !!! ) که در حماقت و سفاهت، روی پاچه ورمالیده هائی همچون پورپیرار و چهرگانی و هیأت و بهاری و صمد لی و تبریزلی و... را سفید کرده است! در فحش نامه ای وقیحانه، و در چند جا، از عبارت (( ملت های ایران ؟! )) استفاده کرده است که شاید در نگاه اول بنظر آید، این ابله، از سر حماقت و ناآگاهی، همچون کودکان دبستانی، عبارات سیاسی را غیر مسئولانه بکار می برد، اما با کمی دقت در حالات نامتعادل ایشان و قوم و قبیلهء خائن شان ( حزب دمکرات کردستان ایران ؟!)، که از آمریکا و شخص جرج بوش، رسمأ برای حمله به ایران و بمباران و قتل عام مردم دعوت بعمل می آورند!، متوجه می شویم که خیر! این کاربرد نادرست عبارت (( ملت های ایران )) کاملأ آگاهانه و بر اساس و در راستای اجرای طرح تغییر جغرافیای سیاسی خاور میانه است و تفاله هائی همچون این درویش ابله ( فراماسون؟! ) صرفأ مجریان و پادوهائی بیش نیستند!! که در حال زمینه سازی برای اجرای آن مقاصد شوم هستند!

نیازی نیست که کسی سیاسی کار باشد و دارای سواد آنچنانی باشد تا بتواند درک کند که در ایران، تنها یک ملت زندگی می کند و آنهم ملت ایران است و صد البته هر ملتی، مرکب از مردمانی است با تیره های مختلف انسانی و مذاهب و زبانها و گویشها و آداب و رسوم متفاوت.

از منظر سیاسی و حقوق بین الملل و ادبیات سیاسی، شما تنها زمانی مجاز هستید از کلمهء ملت برای نامیدن مردمی خاص استفاده کنید که؛ اشاره به کشوری با مرزهای مشخص، پرچم مشخص، حاکمیت مشخص و به رسمیت شناخته شده توسط مجامع بین المللی و دیگر کشورها، و سازمان اداری و نظامی مشخص، داشته باشید. در غیر اینصورت، شما مجاز نیستید، هر گروه قومی نژادی و یا زبانی و مذهبی را (( ملت )) بنامید! و محدودهء جغرافیائی وی را کشور و یا مملکت؟! بدانید.

مثلأ شما نمی توانید بگوئید ملت عرب! ولی می توانید بگوئید مردم عرب و یا قوم عرب و یا عرب زبانها!
و یا مجاز هستید بگوئید ملت اردن، ملت فلسطین، ملت عراق، ملت عربستان و ملت یمن، ولی مجاز نیستید بگوئید؛ ملت بنی طرفی یا بنی هاشم و بنت بقره!! و کشور کله گردها و مملکت کله دراز ها!!! .

شما نمی توانید بگوئید ملت ژرمن و یا ملت اسلاو و یا ملت انگلوساکسون یا ملت کاتولیک و پروتستان و ارتدوکس، اما می توانید بگوئید ملت آلمان، ملت روسیه ، ملت انگلستان و .، بر همین اساس ، شما مجاز نیستید بگوئید ملت ترک و یا کرد! اما می توانید بگوئید ملت ایران!

ملت، مفهومی حقوقی است، که در حقوق بین الملل، دارای معنائی خاص است که پیشتر توضیح داده شد. بنابر این، هنگامیکه فردی در یک نوشتهء سیاسی؟! از عبارات (( ملت های ایران و یا کشوری کثیرالمله؟!! (1) )) استفاده می کند، از دو حال خارج نیست؛ یا بیسواد و نا آگاه نسبت به علوم سیاسی و حقوق بین الملل است و از روی حماقت! و بی مسئولیتی، ولنگارانه از هر واژه و عبارتی در یک نوشته و یا سخنرانی استفاده می کند و یا آگاهانه و به منظور پیشبرد یک سیاست خاص است، که در مورد فوق، دقیقأ خوش خدمتی به بیگانگان، در جهت اجرای مقاصد ضد مردمی و غیر انسانی استعمارگران است!

بنابر آنچه آمد، از روشنفکران ، نویسندگان و رهبران سیاسی، انتظار می رود که در سخنان و نوشته های خویش، حساسیت لازم را در گزینش واژه ها و عبارات بکار گیرند تا مبادا سهل انگاری در اینمورد، دستاویزی برای بیگانگان و وطن فروشان شود تا منافع ملی ایران و حقوق تاریخی شهروندان این سرزمین را مورد تعرض قرار داده و یا زیر سوال ببرند !

هموطنان عزیز دقت فرمایند که از بیگانگان و مزدوران حقیر ایشان، که در کسوت ظاهری مبارزه؟! به خیانت و نوکری بیگانه مشغولند، انتظاری نیست. این فواحش سیاسی، دیر یا زود، افشاء خواهند شد! اما از مدافعین راستین حقوق مردم ایران و منافع ملی ایشان انتظار میرود به مسئولیت تاریخی خود در صیانت از حقیقت و جلوگیری از تجاوز به ناموس واژه ها، عمل نمایند!
...
7 آذر 86

زیرنویس: 1 – نگارنده شک ندارد که اولین کسیکه در تاریخ معاصر جملهء؛ (( ایران کشوری ست کثیرالمله )) را بکار گرفته، یا خود کارگزار مستقیم استعمار پیر ( انگلیس ) بوده است و یا توسط ماموران کهنه کار سرویسهای جاسوسی به شکستن این تخم لق در دامن مردم ایران ترغیب شده است!

همانگونه که می دانید؛ لنین قبلأ این عبارت ( کشور کثیرالمله ) را در مورد امپراطوری روسیه تزاری (( که ملتها و سرزمینهای مختلفی، همچون لهستان و یا بخشهائی از ایران را تصاحب کرده بود )) بکار گرفته بوده است و سپس، در ترجمهء آثار وی، وارد ادبیات سیاسی ایران شده است و متأسفانه! فعالین سیاسی چپ ( و در واقع چپ های انگلیسی؟!!! )) آنرا بطور گسترده و کاملأ بیمورد و غلط، استفاده و تکرار کرده اند، بگونه ای که امروز هر بچه شهرستانی که از پدر و مادرش قهر می کند و به عالم سیاست وارد می شود تا عقده گشائی کند، اولین عبارتی را که می آموزد و کمبودهایش را احساس می کند که می تواند با آن التیام بخشد، تکرار طوطی وار این جمله است که؛(( ایران کشوری است کثیرالمله! ))، بدون اینکه حتی برای یک لحظه بیاندیشد که اگر ایران، کشور است؟ دیگر نمی تواند دارای ملتهای متعدد باشد! و اگر دارای ملتهای متفاوت است، که دیگر کشور نیست! بلکه سازمان ملل است!!!!!!!!!

این احمقها فکر می کنند که هر دهکوره ای را می توان یک کشور خواند و هر لهجه ای را یک زبان و هر قوم و قبیله را یک ملت! جهان بینی این نوچه ها و پادوهای استعمار، با اینکه ده خود را ترک کرده اند! اما فراتر از جغرافیای روستایشان، نرفته است!

جالب اینستکه با اولین نقدی که روبرو می شوند و احساس می کنند که پنبه های تخیل کودکانه شان، رشته شده است، چنان افسار پاره می کنند که بیا و ببین!؛ همانند چهار پایان جفتک انداخته، پالان به زمین می اندازند و چنان عرعر شوونیست و فاشیست و پان فلانیست! شان به هوا می رود که تو گوئی دیر گاهی ست در فراق کاه و یونجه، درد الیم کشیده اند! و کس نبوده که حتی نعل شان کند!!

... و در اینجاست که بسراغ فرهنگ لغات می روند تا شاهد مثالی بیابند که آهای خلایق نگاه کنید؛ درست است که ده و روستای ما، محدودهء جغرافیائی اش به اندازه ای بوده که اگر سنگی می انداخته ایم به انتهایش می رسیده است و مستراح نداشته است و حمام نداشته است و مدرسه نداشته است و جاده نداشته است ... اما از زمان ابوالبشر ما قرابیه می خورده ایم و به (( بیا )) می گفته ایم؛ (( گل )) و اجدادمان همانها بوده اند که در یک شب، سر هفتصد نفر را می بریده اند!..... و آن یکی می گوید که نگاه نکن که امروز اسم من گلمراد است، من زمانی برای خودم غلغل میرزا خیاط گوسپندیان بوده ام با سه ذرع مملکت و یک دفتر چهل برگ مشق شب، به زبان ِ فاخر ِ پشکل تپه ای!!!.........

و در پایان، وقتی که دیگر همهء در ها رابسته می بینند، روی به قبلهء عالم آورده، با خواندن روضهء دو طفلان مسلم، افسارشان را به کاخ سپید می بندند و بست می نشینند که یا ما را به سگی آستان قدس خود بپذیرید و به قلاده ای زرین، مفتخرمان کنید و یا از شر این هموطنان و این وطن و این هویت و آدمیت، خلاصمان کنید که بیش از این تحمل انسان بودنمان نیست!! ای لعنت بر این حقوق شهروندی! که ما را از هرچه هویت چس الاغ تپه ای بود، خالی ساخت

7 آذر 86