Translate

۱۳۸۶ دی ۹, یکشنبه



(( جنگ و صلح ِ )) ایرانی (1)



نگاهی به رمان (( جنگ و صلح )) اثر فرهاد عرفانی



ع - غمگسار



کتاب کوچکی از دوستی دریافت می کنم که عنوان: (( جنگ و صلح )) دارد ،کنجکاو می شوم و با بی علاقگی و سرسری نگاهی به آن می اندازم و بفهمی نفهمی پیش میروم. در واقع به پیش کشیده می شوم - نوشتار، بصورت یادداشتهای روزانه در سنگر جنگ ایران و عراق، از سربازی است ، ساده دل، ساده اندیش و خدا دوست و اسلام گرا ، که واقعیت روزانه سنگر را، بزبان گفتگو با هم سنگرش اکبر، به خواننده سرایت می دهد. راوی دست خواننده را می گیرد و او را بدرون سنگر می برد. چهره جبهه را به او می نمایاند. واقعیت ها را چنانکه هست ، نه چنانکه در رسانه های گروهی با تزویر و دروغ ارایه می دهند ، به خواننده نشان می دهد...


جاهائیست که تخیل ، خود به پرواز می شود. در سربازخانه ، در غربت، در زندان و در سنگر جنگ که حیات انسان به موئی بسته است ، در چنین جاهایی جولان تخیل بسیار قویست. اما در این کتاب کوچک، این تخیل نیست که پرورده شده باشد، این واقعیت های عریان انکار ناپذیر - رذالتها - عوامفریبی ها - ناراستی هاست که در کنار ایمانهای راستین و فداکاریهای شور آفرین حوادث خود را جا زده و بنفع خویش خوشه چینی می کند.
زبونیها و دون صفتی های مزدورانی چون مرعشی ها ، حاجی ساعتچی ها ، ملا علی ها - عقیدتی سیاسی ها و سایر بادکنک های ملون پر باد ، چنان در این کتاب، بدون روتوش نموده شده است که رعشه آور است. در مضار جنگ کتابهای ارزنده ای نوشته شده است. جنگ و صلح اثر لئون تولستوی - رنگین کمان اثر واندا واسیلوفسکایا - سرنوشت یک انسان واقعی اثر بوریس پوله وی - وداع با اسلحه و زنگها برای که بصدا در می آیند اثر ارنست همینگوی - در غربت خبری نیست اثر اریش ماریا رمارک - پوست رداپوشان اثر کورتوزیو مالاپارته و ... اما در این رمان زوایای دیگری از جنایتهای مغولان جنگ افروز داخلی و چهرهء واقعی آنان نموده شده است.


یومیه نگار دست شما را می گیرد و در سنگرها می گرداند - بوی لاشه ها را بمشامتان می زند. لاشه هایی که قبل از این جنگ فکر می کردند - عشق می ورزیدند ، سرودها بر لب داشتند ، د رکنار همسر و فرزند به پرستش زندگی کوشا بودند ، برای سازندگی آفریده شده بودند و می توانستند جلوه های زیبای زندگی را تداوم بخشند ، اینک بدست فریبکاران دین فروش ، چون مرعشی ها ، جنتی ها ، شاهرودی ها ، رفسنجانی ها ، رازینی ها و سایر سالوسان بر اریکه قدرت، به کشتارگاه برای قربانی شدن فرستاده شده اند، تا به اصطلاح خویش حاکمیت اسلام عزیز را در زمین برقرار کنند. این قربانیان بخاطر عظمت اسلام ، در سنگر حق ندارند خاطره نویسی کنند ، حق ندارند از کمبود غذا یا افزار ، دارو ، لباس ... شکوه کنند ، چون با گزارش ملاعلی برچسب ضد انقلاب می خورند. هم باید از ملاعلی بترسند ، هم از خمسه خمسه صدام و هم از عقیدتی سیاسی که چون شمشیر داموکلس در هر جا دیده می شوند. باید تنها بکشند و کشته شوند و کاری به مرعشی ها که بنام جبهه در پشت جبهه به خوشگذرانی و سایر چیزها می پردازند و حاجی ساعتچی جواهر فروش که آمده تا جواز چاپندگی اسلامی دریافت کند و حتی قاچاق اسلحه هم می کند نداشته باشند ، چون از قوم و خویشهای آیت اله منتظری است (( گفتم : این حاجی ساعتچی جواهر فروش اینجا چکار می کند ؟! گفت: بخاطر اینکه پشت جبهه را حسابی بچاپد جواز اسلامی لازم دارد)).


صدها نظیر این نکته در کتاب نموده شده که انسان بعد از خواندن آنها دچار سرگیجه می شود. وقتی به زنش می نویسد : (( رقیه! اینجا سربازان با هم اختلاط می کنند و همانطوری هم نماز می خوانند ))، به عمق فاجعه اشارت می دهد و فاجعه ای دیگر : صحنه لاشه جمع کنی در صفحه 20 که مشمئزکننده ترین صحنه، و تهوع آور است، خواننده را میخ می کند. من وقتی به اینجای داستان رسیدم به یاد گفته برتولت برشت در کتاب ننه دلاور افتادم که : (( آنکس که می خندد ، هنوز خبر فاجعه را نشنیده است )).


من وقتی شروع به خواندن این کتاب کردم، هیچوقت گمان نمی کردم چون آدمی جادو شده تا پایان آن بروم ، اگر بگویم که پس از اتمام آن نیز گیج و مبهوت به در و دیوار نگاه می کردم لب به گزاف باز نکرده ام. آنقدر چهرهء جبهه ها رئالیستیک صحنه پردازی شده که خواننده حتی بوی لاشه های تکه تکه شده انسان ها را به شامه جان می شنود. در آن از لفاظی های روشنفکرانه خبری نیست، حالت ژورنالیستی ندارد. باید به نسل جوان تبریک گفت ...
اکنون جوانه های شاداب و سر سبز امید و آرزوها را می شود دید که بر درخت تناور ادب ما روئیده است. به رای العین ببینیم و امیدوار باشیم که این شط پرخروش راه بجائی ببرد. به هم آنهایی که به مردم ، بویژه به انسانیت می اندیشند، خواندن این کتاب کم حجم و پر محتوا را توصیه می کنم.



زمستان 1380 ، سوئد
1- از فرهاد عرفانی ( مزدک ) ، تا کنون سه اثر منتشر شده است . دو رمان بنامهای (( جنگ و صلح )) و (( آوائی از میان مه )) و یک مجموعه داستان ، مشتمل بر 29 داستان کوتاه ، بنام (( به طعم حقیقت ، به رنگ آفتاب )) .