(( گفتمان ِ توحّش! ))
فرهاد عرفانی – مزدک
گفتمان توحّش، گفتمانی است که
بر محور در دست گرفتن قدرت سیاسی، بجهت اجرای نیات و تفکرات غیر انسانی و یا ضد
انسانی، با توجیه اعتقادات دینی، قومی، نژادی، زبانی، و یا، برکشیدن منافع اقتصادی
یک گروه یا طبقه خاص در جامعه، شکل می گیرد.
مشخصات چنین گفتمانی را
میتوان اینچنین برشمرد:
1 – برتری طلبی بر محور مشروعیت الهی ( حکومت
دینی )، مشروعیت کثرت عددی ( مردم سالاری )، مشروعیت حقوق بدون مرز فردی ( گفتمان
تقدس مالکیت ).
2 – عدم اعتقاد به حقوق فی نفسه انسانی و انسان
محوری.
3 – عدم اعتقاد به اخلاق و شرافت و کرامت انسانی،
خارج از چهارچوبهای تفکر مورد نظر!
4 – دست یازیدن به هر وسیلۀ ممکن برای رسیدن به
هدف.
5 – تکیه بر علوم و دستاوردهای آن، بر علیه علوم
و دستاوردهای آن! و استفادۀ ابزاری از دانش بشری در محدودۀ منافع گروهی!
گفتمان توحّش، در دوره های مختلف زندگی بشر، به
اشکال مختلف وجود داشته، و در دوره هائی، به گفتمان حاکم بر روابط انسانی، بر
کشیده شده است، اما اکنون، یعنی در نیمۀ اول قرن بیست و یک، برای نخستین بار پس از
عصر نوزائی است که تجدید حیات می یابد، و به گفتمان حاکم بر روابط بین الملل بدل
می شود.
عوامل دخیل در حاکم شدن
گفتمان توحش را می توان در موارد زیر خلاصه کرد:
1 – فروپاشی عصر آرمانگرائی ( با پایان یافتن
حاکمیت گفتمان سوسیالیستی در مبارزه برای عدالت و آزادی ).
2 – نابودی موانع عملی در سر راه گسترش نظام
سرمایه داری.
3 – فروپاشی نظامهای واسطه و در حال گذار
اقتصادی.
4 – اولویت یافتن منافع فرقه ای، و یا قومی، بر
منافع ((همه بشری)) و انسانی.
5 – از کنترل خارج شدن قدرت سیاسی و نظامی، در
حوزۀ قدرتهای برتر پس از جنگ دوم جهانی، بخصوص در جغرافیای آمریکای شمالی و سردرگمی
در تعیین راهبرد واقعگرایانه سیاسی پس از جنگ سرد.
6 – اعتقاد به پایان تاریخ ؟! و تبلیغ پیرامون
حقانیت نهائی نظام سرمایه داری بعنوان تنها نظام ممکن در مدیریت اقتصادی جهان!
7 – برکشیده شدن تفکرات منسوخ و متحجر، بجهت
تقابل با هر گونه تفکر متکی بر دگرگونی، ترقی و پیشرفت در حوزه های انسانی.
*
عاملان ِ به عمد حاکم شدن
گفتمان توحّش:
در رابطه با نیروهائی که در
سطح جهان، بر اساس طرح از پیش تعیین شده، به حاکم شدن گفتمان توحّش یاری رسانده
اند، و همچنان این طرح را پیگیری کرده و حمایت می کنند، از چهار نیروی اصلی می
توان نام برد:
1 – آمریکا
2 – انگلیس
3 – اسرائیل
4 – عربستان سعودی
***
1 - آمریکا:
آمریکا، بعنوان پیشقراول پیشبرد سیاستهای
سرمایه داری جهانی، نقش عمده و اصلی را در حاکم شدن گفتمان توحّش بر عهده داشته
است. سیاستمداران حاکم بر این کشور( دولت در سایه – ابر سرمایه داران )، در
گذشته، روابط بین الملل را بر اساس تعارض دو قطب سرمایه داری و سوسیالیسم، و نتایج
حاصل از این تعارض و نیروهای میانی، تنظیم کرده بودند. مدیریت این تعارض بر مبنای
طرح فروپاشی تدریجی جهان سوسیالیسم، جنبشهای آزادیبخش، و نیروها و کشورهای استقلال
طلب، شکل گرفته بود. با به نتیجه رسیدن و حل تعارض فوق، طرح جایگزین، باید آنچنان
طرحی می بود که ضمن تضمین منافع درازمدت سرمایه جهانی، مانع شکل گیری جبهۀ مقاوم
دیگری در سطح جهان شود. بر این اساس، گفتمان توحّش، بعنوان راهبرد مدیریت جهانی
امپریالیسم، در صدر طرحها و برنامه های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی قرار
گرفت و پس از واقعۀ یازدهم سپتامبر، بصورت گسترده به اجرا گذاشته شد.
2 – انگلیس:
بریتانیا در یک همگرائی آشکار
و بنیادین با آمریکا، در پیشبرد امر حاکم کردن گفتمان توحّش، نقشی اساسی را بعهده
گرفته است.
تجارب غنی استعمار انگلیس،
بخصوص در حوزۀ شناخت اجتماعی از جوامع عقب افتاده و نیمه پیشرفته، توانسته است
آمریکا را بخوبی در پیشبرد تاکتیکهای منطقه ای، یاری رساند. حاکم شدن گفتمان دینی
( بر خاورمیانه و آفریقا )، بدون همیاری بریتانیا، ممکن نبوده است. گفتمان
دینی، بدلیل دارا بودن شاخصه های اصلی توحّش بازمانده از اعصار زندگی بدوی بشر،
همیشه بهترین زمینه برای برکشیدن اندیشه های ارتجاعی، منسوخ، ضد اجتماعی و ضد بشری
بوده است و حاکمان بریتانیای حقیر! از این امر بخوبی آگاه بوده و بجهت انتقال
بحرانهای سرمایه داری به جهان سوم، کمال استفاده را از آن کرده اند.
3 - اسرائیل:
حکومت دینی – نژادی اسرائیل،
بعنوان نماینده و مجری سیاستهای غرب در خاورمیانه و آفریقا، بعنوان نیروئی
تدارکاتی و پشتیبان، و گاه مجری تاکتیکهای پیش برنده گفتمان توحّش، توانسته است هر
از چند گاه، با بهم ریختن توازن سیاسی – اقتصادی در منطقه، زمینه را برای حاکم شدن
نیروهای ارتجاعی فراهم آورد. کنترل اسرائیل و حامیان آمریکائی آن بر رسانه های
جهانی ، ابزاری موثر در حاکم شدن گفتمان توحّش بوده اند.
4 - عربستان:
حکومت عربستان، بعنوان یک
حکومت فوق ارتجاعی و بدوی، متشکل از اوباشی است که از طریق زندگی انگلی و غارت
ثروت مردم منطقه شبه جزیره، دهها سال است که با تکیه بر حمایت آمریکا، انگلیس و
اسرائیل، حافظ اصلی اندیشه و گفتمان توحّش در خاورمیانه و آفریقا بوده اند، و بطریق اولی، در حاکم شدن گفتمان توحّش
در کل جهان، نقشی اساسی بازی کرده اند. به معنی دیگر، عربستان، روی دوم سکۀ
اسرائیل، در بازی ارتجاعی امپریالیسم برای قرن بیست و یک است.
( گفتمان توحّش و روشهای مبارزه )
لشکر طیبه، لشکر محمد ، حرکت
اسلامی، طالبان، القاعده، جندالله، الاهواز، داعش، حزب الله، حماس، بوکوحرام و
...، این اسامی، شما را بیاد چه چیز می اندازد؟
وجه اشتراک همۀ این جریانها و
فرقه های مشابه، در یک چیز است؛ شیوۀ مبارزه!
عدم پایبندی به اصول اخلاقی
و انسانی در مبارزه، دست یازی به هر وسیلۀ ممکن برای پیشبرد هدف، زیر پا گذاشتن اصول و قواعد جنگ، زیرپا گذاشتن حقوق اسرا، نادیده گرفتن حقوق شهروندان و افراد عادی، کودکان، زنان، پیران و معلولان در
زمان جنگ و مبارزه، استفاده از روشهای غیر متعارف در نابودی دشمن، همچون سر بریدن، مثله کردن،
زنده بگور کردن، کشتار و ترور جمعی، شکنجه، به بردگی گرفتن انسانها و فروختن آنها،
تجاوز جمعی به زنان و کودکان، انفجارهای کور، نابودی منابع طبیعی و زیر ساختهای
شهری، و... همۀ آنچیزی است که این گروهها و
جریانهای ضد انسانی را در یک صف قرار می دهد.
برای این گروهها، مبارزۀ مدنی، مبارزۀ
طبقاتی، تأکید بر حقوق انسانی، دفاع از منافع جامعه و حقوق مدنی، ارائۀ طرح و
برنامه های اقتصادی برای پیشرفت و ترقی جامعه، دفاع از آزادی و عدالت و ... مسائل
مشابه، هیچگونه موضوعیتی ندارد.
نظر به اینکه این گروهها و
فرقه های ضد بشری، به هیچگونه اصل اخلاقی و انسانی اعتقادی ندارند، بنابر این، به
راحتی و بدون هیچگونه منع اخلاقی، با دشمنان شناخته شده بشریت، سازمانهای اطلاعاتی
و ضد اطلاعاتی و جاسوسی، شبکه های قمار و فحشاء و مواد مخدر و قاچاق اعضای بدن
انسان، ارتباط برقرار کرده، استفاده کرده، و مورد استفاده قرار می گیرند. از هر
کس، هر دولت و هر جریانی که به آنها، اطلاعات، پول، و اسلحه بدهد، استفاده می کنند،
و در مقابل، به پیشبرد سیاستهای آن دولت، و آن جریان، یاری می رسانند. آمریکا،
انگلیس، اسرائیل و عربستان سعودی ( و زیر مجموعۀ عرب آن )، بانیان این گروهها و
فرقه ها هستند. آمریکا و بخصوص انگلیس، در شکل دهی این فرقه ها ( بخصوص در اواخر و
پس از جنگ سرد ) نقش اساسی داشته اند.
جمهوری اسلامی و گفتمان توحّش!
سران و بنیانگذاران جمهوری
اسلامی ایران، در حاکم شدن گفتمان توحّش، حداقل در منطقۀ خاورمیانه، نقشی اساسی و
محوری داشته اند. سران این رژیم، با نادیده گرفتن اهداف انقلاب بهمن، تعویض گفتمان
این انقلاب، از آزادیخواهی، به دین خواهی، نادیده گرفتن حقوق انسانی ملت ایران،
سرکوب و کشتار و شکنجه و به اسارت گرفتن انقلابیون، آزادیخواهان، عدالت طلبان و
مدافعین حقوق زنان و کودکان، نابودی زیرساختهای اقتصادی، طبیعی و مدنی ایران، غارت
و چپاول و به هدر دادن ثروتهای ملی، و در نهایت، حمایت بی شائبه از فرقه های
ارتجاعی در سطح منطقه خاورمیانه، مستقیم و غیر مستقیم، دست در دست استعمار،
صهیونیسم و امپریالیسم جهانی، به حاکم شدن گفتمان توحّش در خاور میانه و آفریقا و
در نهایت همۀ جهان، یاری رسانده اند. سرکوب گروههای چپ در ایران با استفاده از
تشکیلات سیا ساخته ساواک در پس از انقلاب، یاری رساندن به کارگزاران منطقه ای
انگلیس و آمریکا و حمایت همه جانبه از ضد انقلاب افغانستان در دوران جنگ سرد، و پس
از آن، تشکیل و یا حمایت از فرقه های تروریست در لبنان، فلسطین، عراق و ... ،
همکاری با آمریکا و غرب در جنگهای منطقه ای همچون جنگ کویت، عراق، افغانستان،...،
و صرف میلیاردها دلار ثروت ملت ایران برای تبلیغات دینی و اسلامی در کشورهای منطقه
و همچنین کشورهای آمریکائی – اروپائی، تنها بخشی از تلاشهای سران جمهوری اسلامی
برای پیشبرد اهدافی است که جز به حاکم شدن گفتمان توحّش بر جهان، نتیجه ای نداشته اند.
***
چگونگی مقابله با گفتمان توحّش؟
پیش از هر چیز باید روشن شود
که بار اصلی مقابله با گفتمان توحّش، بر دوش
روشنفکران، نویسندگان، هنرمندان، آرمانگرایان چپ، آزادیخواهان انسانگرا و احزابی
است که به ( انسان محوری ) باور عمیق و فلسفی دارند.
( انسان محوری )، در تعیین نوع روابط انسانی در
جامعه، و مبنای تعیین حقوق، آنچیزی است که باید پایه و محور هر نوع تلاش برای
تغییر « گفتمان توحّش » قرار گیرد. مشروعیت
همۀ تفکرات، ایدئولوژیها و اعتقادات، و همچنین، مبارزاتی که در آینده صورت خواهد
گرفت، منوط به باور و پیشبرد تفکر « انسان محورانه » است. یعنی تفکری که نقض حقوق طبیعی و مدنی بشر را،
تحت عنوان هیچ بهانه ای و توجیهی نمی پذیرد و باور ندارد!
و اما در حال حاضر، با توجه به درهم ریختگی جغرافیای
اقتصادی – سیاسی جهان و قدرت مطلقۀ گفتمان توحش در پیشبرد اهدافش، سلاحی جز ((
روشنگری گسترده ))، در دست افراد باورمند به انسان محوری، وجود ندارد. خوشبختانه،
فن آوریهای نوین، امکانات فوق العاده ای در اختیار همگان قرار داده است. پیش برندگان گفتمان توحّش، پیش و بیش از هر چیز، از قدرت رسانه هاست که
استفاده می کنند، تا اهداف خود را پیش ببرند. نقطۀ ضعف آنها نیز دقیقأ همین نقطه
قوت آنان است « یعنی رسانه ها ». در
نتیجه، باورمندان به انسان محوری، باید با تلاش گسترده و بی وقفه، این سلاح را از
دست دشمنان بشریت خارج کنند و افکار عمومی را در سطح محلی و جهانی، به سمت حاکم
کردن گفتمان « انسان محوری » ، تغییر جهت دهند! این
امر، شدنی است! اگر هر فرد با وجدان و باورمند به حقوق انسانی، حتی بعنوان یک ارتش
یک نفره، وارد صحنه شود و به تبلیغ و ترویج اندیشه های انسانی و انسان محور
بپردازد.
1/6/1393