Translate

۱۳۸۸ خرداد ۳, یکشنبه


تهاجم فرهنگی یا خودکشی ملی!



فرهاد عرفانی مزدک



موضوع تهاجم فرهنگی، مبحث جدیدی نیست. این سیاست، ریشه در مباحث نوینی همچون جنگ سرد دارد. البته خیلی پیش از دوران جنگ سرد نیز، در قرنهای گذشته، تهاجم فرهنگی، یکی از شیوه های مقابله با دشمن فرضی بحساب می آمده است، اما با شکل گیری جنگ سرد، و بخصوص در دو دهۀ اخیر، این شیوه و سیاست، بصورت گسترده مورد استفاده قرار گرفته و می گیرد.

با توجه به رشد گسترده رسانه هائی همچون اینترنت و شبکه های ماهواره ای و بازی های رایانه ای، این ابزار، امکان فوق العاده ای را برای تأثیر گذاری بر اذهان عمومی و تغییر فرهنگها و شیوه های نگرش، ایجاد کرده اند. هم از اینروست که می بینیم دولتهای استعماری، بیش از پیش، به استفاده از رسانه ها بجهت تأثیر گذاری بر جوامع و هدایت گروههای اجتماعی، در جهت اهداف و مقاصد خود، روی می آورند. اکنون دیگر در دوره هائی، از مباحثی همچون جنگ رسانه ای یا نبرد رسانه ها نیز یاد می شود، که مقصود، عطف به کارکرد این امکانات، همچون یک ارتش کامل، در تهاجم خاموش و دگرگون کردن زیر ساختهای فرهنگی و معنوی جامعه، و به تبع آن، سیاسی – اقتصادی است.

واقعیت اینستکه دیگر شیوه های کهنۀ بگیر و ببند و چماق، کارآئی دراز مدت ندارند. اکنون دیگر هر نیروئی که مدیریت بهتری بر امکانات رسانه ای دارد، از توانائی بیشتری در جهت اعمال اراده و قدرت سیاسی، برخوردار است. ناگفته نماند که در این راستا، توجه هماهنگ به زیر ساختهای اقتصادی جامعه نیز از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است، چرا که بهترین شرائط استفاده از هدایت افکار عمومی، اگر از پشتیبانی و رضایت توده ها، از جهت اقتصادی، برخوردار نباشد، قادر نیست در دراز مدت، به اعمال اراده سیاسی حاکمان یا استعمارگران بیانجامد!

نکته کلیدی!

و اما در مبحث تهاجم فرهنگی، بر خلاف ظاهر، نکتۀ کلیدی، در توجه به شیوه های دشمن فرضی و روشها و امکانات مقابله با آن، نیست، بلکه در جائی است که مدیریتهای جهان سومی، توجه بسیار کمی به آن دارند، یا اصلأ توجه ندارند!؛« آموزش و پرورش».


بخش مهمی از فردیت و هویت افراد هر جامعه، در دوران تحصیل شکل می گیرد. در آموزش و پرورش است که افراد، برای بازی در نقش های اجتماعی، تربیت می شوند. هر چه این تربیت و آموزش، در فضای علمی تر و نزدیکتر به واقعیات زندگی صورت پذیرد، به همان نسبت، افراد، در پذیرش مسئولیتهای فردی و اجتماعی، با قدرت بیشتری ظاهر می شوند.

نوع نگرش و جهان بینی، اخلاق، تعهد به قوانین، احراز هویت فرهنگی و ملی و میهنی، ( علم دوستی و آگاهی از تاریخ و پیشینه )، حق طلبی و آزادیخواهی، استقلال شخصیت، ایمان به کار و فعالیت و تلاش، نوع دوستی، عشق به طبیعت و حیوانات و منابع طبیعی، و بسیاری از شاخصه های فردی و اجتماعی دیگر، در آموزش و پرورش است که بنیانهای آن، پی ریزی می شود. بنابر این هر گونه بی اعتنائی و عدم توجه و عدم برنامه ریزی صحیح و درازمدت و علمی در این زمینه، مستقیمأ، بمعنای بسترسازی برای هر گونه تهاجمی، از هر نوع، به ساختارهای جامعه و فروپاشی آن است.

ذکر مثالی در اینمورد می تواند به روشن تر شدن بحث کمک کند؛

مسئولین جمهوری اسلامی در طی سی سال گذشته، نسبت به انتقال صحیح اطلاعات از تاریخ طولانی ایران، و بخصوص از تاریخ پیش از اسلام، و کم و کیف حوادث و وقایع و معرفی شخصیتهای تاریخی، کوتاهی کرده اند. تصور آنها این بوده است که این شخصیتها و وقایع تاریخی ارزش مطرح شدن ندارند و یا شاید فکر می کرده اند که تاریخ این مملکت با تهاجم اعراب و یا حتی با انقلاب بهمن آغاز شده است!!! این کوتاهی و این شیوۀ نگرش، منجر به تربیت نسلی شده است که از پیشینۀ خود اطلاعی ندارد و یا معلومات وی ناقص و پراکنده و نادرست است. در واقع این نسل، فاقد هویت تاریخی و ملی است. جان کلام در همینجاست!
از همینجاست که دقیقأ می بینیم دشمنان ایران و هویت ایرانی، سوء استفاده کرده، به برنامه ریزی و فعالیت گسترده دست می زنند. کشورهای وابسته به استعمار عرب، و ترکها، با حمایت مالی و رسانه ای گسترده از افراد معلوم الحالی همچون ناصر بنا کننده ( پور پیرار ) به جعل تاریخ دست زده و این جای خالی را در هویت نسل جوان ایرانی، سعی می کنند با مشتی اباطیل، پر کنند. پخش گسترده نظرات و آثار نامبرده و امثال وی در اینترنت، شبکه های ماهواره ای و حتی شبکه های داخلی صدا و سیما، آزادی این افراد در چاپ کتاب و نشر مقاله و ایراد سخنرانی در مراکز دانشگاهی و همچنین تولید ویدئو فیلمها و فیلمهای سینمائی همچون فیلم 300 و بازیهای رایانه ای، در قلب حقایق تاریخی و منفور نشان دادن شخصیتهای تاریخی ایران و نفی مدنیت عظیم و گسترده و پیوسته این مملکت، کار را به جائی رسانده است که اکنون جای خالی آن هویتی که پیشتر بدان اشاره شد را در وجود جوانان آذری و بلوچ و کرد و عرب و ترکمن، پر کرده است! و از این نیروها، بجای افرادی آگاه، با هویت، میهن پرست و آزادیخواه، کسانی را ساخته که براحتی آلت دست دشمنان میهن خویش می شوند، علاقه ای به تاریخ و هویت و میهن خود ندارند، در برابر آیندۀ سرزمین خویش احساس مسئولیت نمی کنند، متعهد به قوانین اجتماعی و اخلاقی نیستند و مبلغ جلوه های استعمار فرهنگی، حتی بی جیره و مواجب هستند!

ذکر نمونۀ فوق، نشاندهندۀ عمق تأثیرات مدیریت اشتباه و عدم توجه به پیچیدگیهای نبرد فرهنگی است.

در حال حاضر، دشمنان ایران، بدون توجه به اینکه عقیده و جهان بینی حاکمان چگونه است، به بسیج نیرو و تهاجم در دو حوزۀ تاریخ و هویت ایرانی و زبان فارسی ( رکن اساسی فرهنگ ایرانی )، روی آورده اند و از تمامی امکانات در جهت تضعیف این دو رکن اساسی چیستی وکیستی ایرانی سود می جویند. آنها با تبلیغ و ترویج گسترده بومی گرائی و قومگرائی در عرصه های مختلف از سوئی و از سوی دیگر با ترویج هر چه گسترده تر زبان و واژه های انگلیسی، عملأ زمینه را برای « خودکشی ملی! » فراهم آورده اند. عمق فاجعه را از اینجا باید فهمید که چندی پیش، اگر اشتباه نکنم، یکی از معاونان آموزش و پرورش، با افتخار اعلام کرده بود که می خواهیم آموزش زبان انگلیسی را از مهد کودکها شروع کنیم!!! جالب است، نه؟
هم میهنان عزیر باید توجه کنند که یک زبان، تنها بمعنای پل ارتباطی نیست، که همچنین و خیلی بیش از یک وسیلۀ ارتباطی، به تنهائی، به معنای یک فرهنگ، با کلیه زیر مجموعه های آن، یعنی هویت و تاریخ و جهان بینی و اخلاق و معرفت و... هم هست! بنابراین، آن سیاستی که از سوئی به زبانها و گویشهای محلی میدان می دهد و آنها را به عرصۀ رسانه ها بر میکشد و از سوی دیگر به یک زبان بیگانه، بسیار بیشتر از حد نیاز جامعه و ضروریات آن می پردازد، عملأ زمینه ساز آن تهاجمی است که از جهت فرهنگی و تاریخی، به خودکشی ملی می انجامد. استعمار تنها در جاهائی موفق بوده است که در گام اول، زبان آن ملت را تضعیف و نابود ساخته، و در ثانی، هویت تاریخی آن ملت را به یغما برده است.


چگونگی مقابله با تهاجم فرهنگی!

اولین گام در جهت مقابله با تهاجم فرهنگی، احیای حس میهن دوستی و میهن پرستی و افتخار به داشته ها و گنجینه های فرهنگی و تاریخی است. چنین چیزی میسر نیست جز از طریق تصحیح مدیریت غلط در نظام آموزشی کشور.
همه چیز باید از مهد کودک، کودکستان و دبستان آغاز شود. تمامی انگاره ها و افکار و جعلیات تاریخی باید از کتب آموزشی پاک شود و جای آنرا، ادبیات میهن پرستانه، روشنگری تاریخی و آگاهی از پیشینۀ پر افتخار فرهنگی پر نماید.

زبان فارسی، بشکل اصیل آن، باید در تمامی حوزه های آموزشی، در همۀ عرصه های فرهنگی و علمی، و در اقصی نقاط کشور، بصورت گسترده و پیگیر بکار گرفته شود و شدیدأ از بومی گرائی در عرصۀ گویشی و زبانی، پرهیز شود. رسانه های محلی باید شاخه ای از رسانۀ ملی باشند، نه یک هویت مستقل در برابر آن!

به فردیت، حقوق فردی و نیازهای شخصی کودکان و نوجوانان و جوانان باید توجه شده و از تحقیر و توهین، شدیدأ پرهیز شود. انسان، در آزادی و رفع نیازهایش است که انسان می شود. هر گونه تحقیر و محدودیتی از جهت نیازهای طبیعی، منجر به ایجاد روحیه خودباختگی و یا تقابل می شود و این همان چیزی است که استعمار، کمال بهره را از آن می برد. انسان بی هویت، خود باخته، حقیر و فاقد اعتماد بنفس و عزت نفس، به راحتی به مزدور بیگانه تبدیل می شود. آموزش و پرورش، باید عرصۀ احراز هویت، شخصیت، اعتماد بنفس و رشد فکری و علمی نوجوانان و جوانان ایرانی باشد. نوجوان وجوان ایرانی تا آزاد نباشد، آزاده بار نمی آید! تا شکمش سیر نباشد، چشم و دل سیر بار نمی آید! تا این خانه ( ایران ) برای او مکانی امن برای ابراز وجود و رفع نیازهایش نباشد، خانۀ او بحساب نمی آید و میهن دوست ومیهن پرست نمی شود! ... این حرفها ،یک مشت شعار نیست، حقایقی ست که بی توجهی به آنها، زمینه ساز فروپاشی نه تنها فرهنگ و تاریخ این مملکت، بلکه همچنین خود مملکت خواهد شد.

باید دقت شود که استعمارگران نوین، با نظام عقیدتی حاکم بر کشورها و ملتها مشکلی ندارند، آنها براحتی می توانند مسلمان و مسیحی و یهودی شوند، یکروز ارتدوکس باشند، روز دیگر کاتولیک و پروتستان، یکروز سنی باشند، روز دیگر شیعه، یکروز با تفکر طالبانی رفیق باشند، روز دیگر دشمن،...آنها نگاه ِ ابزاری به این اعتقادات و اندیشه ها دارند و هر نوع مذهب و تفکری برای آنها تا آنجا قابل اعتناء و توجه است که در خدمت اهدافشان باشد! آنچه برای آنها اهمیت دارد پیشبرد منافع شان است. هر کس منافع آنها را تأمین کند، با او کنار می آیند و با وی همرنگ می شوند. آنها تنها و تنها یک هدف را دنبال می کنند، و آن هدف، منافع اقتصادی است. سیاست و فرهنگ و همۀ نمودهای اجتماعی، تنها وسیله ای برای رسیدن به این هدف است. بر این اساس، هدف نهائی از تهاجم فرهنگی نیز، جز فروریختن دیوارهای هویتی، بجهت مسخ ملتها و غارت ایشان، نمی تواند باشد. در نتیجه پرداختن به شعارهای عقیدتی و منافع ملی را فدای توهمات کردن، جز زمینه سازی برای دشمنان ملت ایران، در جهت فروپاشی این کشور، چیز دیگر نمی تواند باشد و دستاورد دیگری نخواهد داشت.

بهترین شیوه برای مقابلۀ فرهنگی، پس از پرداختن به آموزش و پرورش و توجه به نقش رسانه ها، احترام به آزادی شهروندان و رعایت حقوق بشر و همچنین حرکت در جهت رشد همه جانبه اقتصادی بر پایۀ عدالت اجتماعی است. با مشتی برده و بنده و گرسنه و بی سواد و معتاد و مسخ شده و اسیر خرافات، نمی توان به جنگ دشمنی رفت که تا دندان، مسلح به آخرین دستاوردهای علوم بشری در همۀ عرصه هاست. باید به مردم ایمان بیاورید، تا مردم، به شما ایمان بیاورند!

احمقانه ترین شیوۀ مقابله با تهاجم فرهنگی هم اینستکه مردم را در توهم نگهدارید، آزادی شان را بگیرید، تحقیرشان کنید، رابطه شان را با دنیای جدید محدود سازید و سپس در چنین شرائطی، از آنها بخواهید، مانند گله ای گوسپند، فقط به سخنان مشعشعانه شما توجه داشته باشند و در اولین فرصت، بدنبال برق سکۀ بیگانه نروند!! آیا چنین چیزی میسر است؟

24-1-1388

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۲, سه‌شنبه

رابطۀ وطن فروشی با انتخابات ریاست جمهوری!

استفاده ابزاری از وطن فروشان؟!


فرهاد عرفانیمزدک



هرچند در کشوری که همۀ قدرت در دست یکنفر است، انتخابات، بی معناست، اما با اینحال، تعدادی از نامزدها بجهت باصطلاح « گرم کردن تنور انتخابات » در پی استفاده ابزاری از تجزیه طلبان هستند. این افراد بدون توجه به منافع و امنیت ملی، مشغول به دادن وعده و وعیدهائی به فرقه ها و افراد وطن فروش وتجزیه طلب هستند، تا بدین وسیله، بخیال خود، حمایت این جماعت را جلب کرده، کسب رأی نمایند.

خطراتی که از اینجهت، متوجه تمامیت ارضی و امنیت ملی خواهد شد، بر کسی پوشیده نیست. همه دیگر امروز بخوبی می دانند که سرنخ تمامی جریانها، فرقه ها و گروههای قومگرا، تجزیه طلب وفدرالیست، در دست دستگاههای اطلاعاتی و جاسوسی بیگانه و بخصوص استعمار حقیر بریتانیا و تشکیلات صهیونیستی در آمریکاست. اینموضوع را بیش از هر کس، همین کسانی می دانند ( امثال آقای محسن رضائی ) که امروز مصدر امور مدیریتی وامنیتی کشورهستند. از اینرو، این پرسش برای عموم ملت ایران مطرح میشود که چگونه، این افراد، با علم به خطرات ناشی از باج دادن به فرقه های وطنفروش ، صرفأ بجهت بازیهای سیاسی، حاضرند مصالح ملی وسرزمینی را وجه المصالحه قرار دهند؟ آیا برخورد از موضع ضعف درحوزۀ سیاست خارجی کافی نبوده است ( آنچنانکه کشورهای همسایه را به طمع و چشمداشت به خاک میهن بر انگیخته است؟ ) که حالا درداخل کشور نیز، عده ای زمینه ساز این حرکات خطرناک میشوند؟

همۀ ملت ایران، شهروندان بی حقوقی هستند که خواهان حقوق انسانی خود می باشند. عصر قوم و قبیله گرائی و نژاد پرستی، دو هزار و پانصد سال است که در ایران بر افتاده است!

آقایان!

بجای وعده های تو خالی وخطرناک، به این بیاندیشید که:

چرا پس از سی سال، از اداره کردن یک روستا هم عاجزید؟! هرگوشۀ مملکت یک سازی می زند و هیچکس، حرف هیچکس را نمی خواند؟

چرا با وجود صدها میلیارد دلار درآمد نفتی و گازی در سی سال گذشته، قادر نبوده اید حداقل زندگی را برای ملت بزرگ ایران فراهم آورید؟

چرا برای ادامۀ بقای خود، فقط متکی به نیروی قهریه هستید و از کوچکترین اعتباری در بین اکثریت ملت، برخوردار نیستید؟

چرا فساد و فحشاء و اعتیاد و جرم و جنایت و خودکشی، سراسر مملکت را آلوده کرده است؟

چرا از آزادی و حتی کلمه ( آزادی ) وحشت دارید و از شنیدن آن، چهار ستون بدنتان به لرزه می افتد؟

چرا در طی سی سال گذشته، میلیونها جوان و تحصیلکرده و اندیشمند و دانشمند، از کشور گریخته و نیروی سازنده ایشان در اختیار بیگانگان قرار گرفته است؟

چرا برای حفظ امنیت خود، دائم مجبور به دادن باج به نصفه – نیمه! کشورهای همسایه و منطقه هستید؟

چرا در مجامع جهانی از کوچکترین احترامی برخوردار نیستید و کسی برای حرفهایتان تره هم خرد نمی کند؟

آری آقایان!

بجای التماس و درخواست برای کشاندن مردم به پای صندوقها، یک جو شهامت نشان دهید و اعتراف کنید که راه را از اول اشتباه رفته اید و اکنون نیز توان اداره کشور را ندارید!

18/2/1388

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۶, چهارشنبه

ضرورت برخورد با حکومتهای عربی!


ضرورت برخورد با حکومتهای عربی!



فرهاد عرفانیمزدک


در طی سه دهۀ اخیر، روابط جمهوری اسلامی با اعراب، یا صحیح تر بگویم، با حکومتهای عربی، از فراز و نشیب بسیاری برخوردار بوده است. آنچنانکه یک مورد آن، منتهی به جنگی هشت ساله شد، که در طی آن، پانصد هزار جوان ایرانی جان خود را از دست دادند و یک میلیون معلول و جانباز هم روی دست این ملت ماند. در طی این جنگ نزدیک به هزار شهر و شهرک و روستا ویران و سه هزار میلیارد دلار خسارت اقتصادی نیز به ایران وارد شد.


در همۀ دوران جنگ، رژیم عراق، از حمایت کامل و گستردۀ حکومتهای عربی و حتی رهبران جنبش فلسطینی فتح! برخوردار بود، و به معنی دیگر، دستان حاکمان کشورهای عربی، مانند صدام، بخون فرزندان ایران آغشته شد و این حکومتهای فاسد و غیر مردمی و وابسته، در تمامی اعمالی که صدام انجام داد ، شریک جرم او محسوب می شوند...

در تمامی سه دهۀ گذشته، حکومتهای عربی، قدم به قدم، همراه و همگام با تمامی سیاستهای استعماری کشورهای غربی بوده اند و از هر فرصتی برای ضربه زدن به ایران سود جسته اند و هرگز در هیچ زمینه ای، ایران را کشوری دوست ندانسته اند و کشوری همچون سوریه هم که ظاهرأ روابط مطلوبی با جمهوری اسلامی دارد، هر زمان که منافع ملی اش ایجاب کرده است، با غرب و کشورهای عربی همراه شده و ناسیونالیسم عربی را بر جمهوری اسلامی، و وحدت عربی را بر وحدت اسلامی، ترجیح داده است! حتی گروههائی همچون حماس، که هماره از حمایتهای معنوی و مادی جمهوری اسلامی برخوردار بوده اند، در بیانیه ها و اظهار نظرها، از وحدت عربی و کشورهای عربی و خلیج و خلیج عربی، صحبت کرده و یکمورد هم پیش نیامده، که حتی در حرف و سخن، مشترکات اسلامی و جمهوری اسلامی را، بر کشورهای عربی و وحدت عربی، ترجیح دهند!!!

آنها مدام صحبت از سرزمینهای عربی می کنند در حالیکه جمهوری اسلامی صحبت از سرزمینهای اسلامی و مسلمانان می کند! در حالیکه جمهوری اسلامی روابط خود را با آمریکا و برخی کشورهای غربی، بخاطر آنها به حال تعلیق در آورده و از این رهگذر ایران، ضربات سخت سیاسی و اقتصادی را متحمل شده است، ایشان در هر فرصتی که پیش آمده، به راحتی با کشورهای فوق بر سر میز مذاکره نشسته اند و نمایندگان غرب را در آغوش کشیده، عکس انداخته ، مصاحبه کرده و قرارداد امضاء کرده اند!

مثالهای فوق، تنها گوشه ای از شیوۀ برخورد حاکمان عرب، در عرصۀ سیاست خارجی و روابط با ایران است. آخرین نمونه آنرا هم که شاهد هستیم، درخواست و شرط وقیحانه « حذف نام خلیج فارس؟! » و درج نام خلیج عربی!!! در مراسم بازیهای کشورهای اسلامی از جانب رئیس دستگاه ورزش عربستان، آنهم در پایتخت ایران، است! کار تا آنجا بالا گرفته است که این نوکران استعمار بخود اجازه می دهند، همانند ارباب خود، جک استراو وزیر خارجه اسبق انگلیس، در قلب پایتخت ایران، به هفتاد میلیون ایرانی توهین کرده و آمرانه! خواستها و شروط زشت خود را برای حضور در بازیهای ورزشی کشورهای اسلامی اعلام دارند!

حتمأ بخاطر دارید که آقای جک استراو، نماینده استعمار حقیر بریتانیا نیز، در کاخ سعد آباد و در حضور صدها خبرنگار داخلی و خارجی و در کنار آقای متکی، وزیر خارجه جمهوری اسلامی ( که در حال لبخند زدن بود! ) ؛ با وقاحت و بی شرمی وصف نشدنی گفت: « ما می گوئیم که ایران نباید فن آوری هسته ای داشته باشد و نیازی به آن ندارد، ایران موظف به اجرای خواستهای جهانی؟! ( بخوان استعماری ) است و در غیر اینصورت باید خود را برای برخوردهای شدیدتر آماده کند!!! ».

و اما ریشه مشکلات در کجاست؟

ریشۀ مشکلات، در سوء تفاهمی راهبردی است که دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی بدان مبتلاست. سوء برداشت و سیاست کاملأ غلطی که اگر تصحیح نشود، همانند گذشته، ضربات جبران ناپذیری بر حیثیت و منافع ملی ایران خواهد زد و روز بروز ایران و ایرانی را در انظار جهانی، خوار و خوارتر خواهد کرد. این سوء تفاهم چیزی نیست جز « مساوی پنداشتن عرب با اسلام! » و یا : « برابر دانستن حکومتهای عربی با حکومتهای اسلامی، و از این رهگذر، درآمیختن مصالح اسلامی با مصالح حکومتهای عربی و ایندو با مردم کشورهای عربی! » . گردانندگان سیاست خارجی جمهوری اسلامی با اینهمان پنداشتن عرب و حکومتهای عربی با اسلام، هماره در برابر زیاده خواهی و وقاحت حاکمان عرب کوتاه آمده و بر وحدت اسلامی! تاکید کرده اند. در حالیکه هر آدم تازه کاری در عالم سیاست ، واقف بر اینموضوع هست که هیچکدام از حکومتهای کشورهای عربی، نمایندۀ ملتهای خود نیستند و اگر همین امروز در این کشورها، انتخابات آزاد صورت پذیرد، هیچکدام از حاکمان عرب کنونی، به حکومت نخواهند رسید. این حکومتها، از هیچ مشروعیتی در بین مردمان خود، برخوردار نیستند و در هیچ زمینه ای، جز به منافع دستگاه حکومتی خود نمی اندیشند. هیچکدام از این حکومتها، ایدئولوژیک ( عقیدتی ) نیستند و بر اساس اعتقادات اسلامی اداره نمی شوند! ایدئولوژی آنها « دلار » است و اسلام را تا آنجا می پذیرند و اشاعه می دهند و شریعت آنرا رعایت می کنند که در خدمت این هدف مقدس! ( یعنی دلار ) باشد.

در آمیختن عباراتی همچون کشورهای اسلامی و عربی و وحدت ملتهای مسلمان و یکی پنداشتن این عبارات، با حاکمان کشورهای عربی، در دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی، منجر به آن شده است که، ایران همواره در برابر این کشورها، از منافع ملی خود عدول کرده، برای حفظ دوستی خود با این دشمنان تاریخی ملت ایران، به دادن باج! مشغول باشد!

آنچه باید باصدای بلند به بانیان دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی گفت اینستکه؛ آقایان! عرب، مساوی با اسلام نیست و حکومتهای عربی هم، حکومتهای اسلامی و جهان اسلام نیستند. هر چند دستگاه سیاست خارجی ایران باید غیر ایدئولوژیک عمل کند! اما حتی اگر بخواهد بر اساس تفکر اسلامی خود عمل کند، اینراه که می رود به ترکستان است و به جز زیر پا گذاشتن منافع ملی ایران، به هیچ جائی ختم نخواهد شد!

سی سال مماشات با اعراب، به بهانه حفظ وحدت اسلامی بس است! شما با وحدت با حاکمان کثیف کشورهای عربی، به وحدت اسلامی مورد نظر خود نخواهید رسید. مگر اینکه اعتقاد داشته باشید که این حکومتهای عربی، نمایندۀ مردم کشورهای خود هستند، که در اینصورت، همۀ آنچه در این سی سال ادعا کرده اید را زیر سوال خواهید برد!

وزارت خارجه جمهوری اسلامی، موظف است بر اساس منافع ملی ایران در برابر متجاوزان به حقوق تاریخی ملت ما بایستد و رابطه با کشورهای عربی ( بخاطر مصالح ایدئولوژیک و یا اقتصادی ) را بر حقوق ملی ایرانیان ترجیح ندهد و توجیه نکند.

برخورد جدی و قاطعانه با کشورهائی همچون امارات، بحرین، عربستان و دیگر کشورهای شورای همکاری خلیج فارس، باید در دستور کار قرار گیرد و در صورت گستاخی این حکومتها، روابط، بطور کامل باید بحال تعلیق در آید. این خواست، خواست مشروع و بر حق همۀ ملت ایران است!

5-2-1388 www.maghalatemazdak.blogspot.com