Translate

۱۳۸۸ شهریور ۲۸, شنبه


ایرانیان ومسئلۀ یهود


فرهاد عرفانیمزدک


تا پیش از حملۀ مسلمانان به ایران ( در تاریخ و اسناد موجود و باقیمانده از هزاره های گذشته ) هیچ نشانی از تعصبات دینی و مذهبی و نژادی و طایفه ای، در بین مردم ایران، دیده نمی شود. شواهد موجود، نشان از وجود دائمی فرهنگ تسامح و مدارا در بین این ملت دارد. چه پیش از تاریخ تشکیل اولین دولت در ایران، و چه پس از آن، حداقل در طی شانزده قرن، هیچکس بدلیل داشتن دین و آئین و وابستگی قومی و نژادی، مورد اذیت و آزار و دشمنی قرار نگرفته است. این فرهنگ، قطعأ با آموزه های زرتشت از سوئی، و از سوی دیگر، ضرورت سازگاری با دیگران در سرزمینی که همیشه تاریخ، متشکل از افراد و طوایف گوناگون، با روحیات و عقاید مختلف بوده، رابطه داشته است، چه در غیر اینصورت، هرگز این مردم نمی توانسته اند، هم بعنوان یک ملت ادامه حیات دهند، و هم اینکه خالق ژرف ترین و گسترده ترین مدنیت و فرهنگ موجود بشری باشند. این روحیۀ مدارا و همزیستی مسالمت آمیز، در بین اندیشمندان و بزرگان هنر و ادب ایران، حتی تا قرنها پس از تسلط عربهای مسلمان، ادامه پیدا کرد و این فرهنگ را در جای جای ادبیات باقیمانده از قرون گذشته می توان دید؛
آسایش دو گیتی، تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت، با دشمنان مدارا


و اما در آنسوی مرزهای ایران، اوضاع کاملأ متفاوتی حاکم بوده است. باز هم بر اساس شواهد تاریخی و اسناد موجود، فرهنگ حاکم بر قبایل عرب، فرهنگ ستیز و خشونت و درگیری و خونریزی دائمی قبایل و طوایف و اقوام و ادیان و مذاهب گوناگون بوده است. بهترین شاهد بر این مدعا، تاریخ سدۀ اول ظهور اسلام در شبه جزیرۀ عربستان است. اولین درگیریهای خشونتبار را با اعلام پیامبری توسط محمد، بین او و هوادارانش، با پسر عموها و بستگان و قوم و قبایل نزدیک و دور وی، می بینیم.

در فاصله کوتاهی پس از هجرت وی به مدینه و استحکام پایه های عقیدتی و سیاسی او، اولین ستیز را بین تازه مسلمانان و یهودیان مدینه می یابیم. این تهاجم خونین و غارت و چپاول مال و اموال یهودیان ساکن مدینه را شاید بتوان اولین حرکت ضد یهود از جانب مسلمانان عرب تلقی کرد. سرکوب خونین و تاراندن این مردم، به صرف داشتن اعتقادات متفاوت و یا برخورداری از امکانات مالی، در واقع، سنگ بنای دشمنی تاریخی بین مسلمانان و یهودیان تلقی می شود.
پس از وقایع مدینه و بازگشت محمد به مکه، تا زمان مرگ وی، شاهد درگیریها و کشتارهای فراوان بین مسلمانان وغیر مسلمانان از سوئی، و از سوی دیگر، بین خود مسلمانان، بدلیل دگراندیشی و وابستگی قبیله ای، هستیم. اگر چه این درگیریها، در ظاهر ماهیت عقیدتی دارد، اما در واقع، برخاسته از عصبیت و تعصب عربی از طرفی، و از طرف دیگر، وجود فرهنگ غارت و چپاول در بین قبایلی است که همیشه تاریخ، نه از طریق تولید اقتصادی، بلکه از طریق راهزنی و چپاول دیگران، زیسته اند و ادامه حیات داده اند.
محمد، خود، زمانی می تواند در بین اعراب جایگاهی بیابد که با خدیجه، یعنی ثروتمندترین زن عرب ازدواج می کند. تا پیش از آن، او فردی منزوی و طرد شده از جانب اطرافیان است.
پایه و اساس همه چیز در نزد عرب، میزان تملک و دارایی افراد بوده است و این بدست نمی آمده است، جز از طریق وابستگی خونی، ویا توسل به زور و غارت دیگران! ابن خلدون، در نوشته های با ارزش خود، تصاویر جالبی از پس زمینه ای اجتماعی و اقتصادی درگیریهای دائمی و خشونت بی حد و حصر و تعصب و عصبیت عربی ارائه می دهد و هم اوست که این ویژگیها را در برابر فرهنگ مدنی و پیشرفته ایرانیان در همان دوره می گذارد.
پس از تهاجم سبعانه مسلمانان به ایران، که در ظاهر به بهانه گسترش اسلام صورت پذیرفت، اما در واقع، به جهت غارت و چپاول بزرگترین و ثروتمندترین تمدن آنروز جهان انجام شد، و حاکم گشتن صدها ساله اعراب مسلمان بر ایران، که همراه با نسل کشی و سرکوب و اختناق بی نظیر بود، طبیعتأ آموزه های تفکر جدید و سنتهای قوم و قبیله ای عرب، توسط حاکمان جدید، ترویج و گسترش یافت. از این پس تا قرنها، تاریخ ایران، تاریخ نزاعهای عقیدتی و گسترش خونریزی و ویرانی و ترویج خرافه است.

عرب مسلمان، اساسأ غیر مسلمان ( در اینجا ایرانیان ) را آدم بحساب نمی آورد. برای او، این سرزمینهای جدید، منبع عظیم غارت و چپاول ثروت و گرفتن مالیات و نابودی همۀ نشانه های مدنیت بجای مانده از گذشته بود. آثار و ابنیه، ویران، و کتب، سوزانده شده و یا به آب سپرده می شوند. اندیشمندان و شعرا و هنرمندان و صنعتگران، یا گردن زده می شوند، و یا به سرزمینها ی مجاور می گریزند.
مسلمانان عرب، دگر اندیشی را بر نمی تابند و زبانی غیر از زبان خودشان ( عربی ) را به رسمیت نمی شناسند و دینی غیر از اسلام را نمی پذیرند و یا اگر بپذیرند، آن را مشروط به دادن جزیه؟ می کنند. با ملت ایران، در سرزمین خودشان، مانند بردگان رفتار می شود. روحیۀ خودباوری و عزت نفس، برای صدها سال، با سرکوب مداوم روبرو می شود. مردمان بر اساس نوع عقاید خود، دسته بندی و طبقه بندی می شوند. بر هر منطقه ای حاکمی عرب را تعیین می کنند که وظیفه ای جز سرکوب و گرفتن مالیات ندارد. اسلام بر ایران، از گذر قتل عام نیمی از جمعیت آنروز کشور، و به بردگی گرفتن نیمی دیگر! حاکم می شود. داشتن دین و عقیده و سنت گذشتگان، جرم محسوب می شود و بخاطر فارسی صحبت کردن، زبانها از دهان ها بیرون کشیده می شود و در چنین شرائطی است که همۀ آن سنن عقب مانده و ارتجاعی قوم و قبیله ای عرب، از طریق اعتقاد به دین جدید، بر فرهنگ ایرانی، تحمیل می شود. جای مهر و محبت و عشق و دوستی را خشونت و سبعیت و عصبیت می گیرد. بجای فرهنگ مدارا و تسامح، فرهنگ نفرت و کینه و ستیزۀ جوئی حاکم می شود. تفکر محدود و مسدود و قوم و قبیله ای، بجای تفکر باز، ژرف نگر و همه بشری می نشیند. دیگر ملاک خوب بودن، انسان بودن نیست، بلکه مسلمان بودن است! بجای راستی و درستی، که آموزه های زرتشت بوده است، فرهنگ دروغ و ریا و تزویر، حاکم می شود. علم دوستی ایرانیان، در یک دگردیسی طولانی، به خرافه و موهوم گرائی تبدیل می گردد. بساط شادی و زندگی و ستایش طبیعت بر چیده می شود و سفرۀ غم و اندوه و گریه و ستیز با طبیعت و حیوانات، پهن می شود. سگ نجس می شود و ماهی، مکروه! نکبت و ذلت و خفت، بجای عزت و شکوه و بزرگی و عظمت می نشیند... رهبران نبردهای وحشیانه و خونریزیهای گسترده، پس از مرگ، به امامزاده تبدیل می شوند و کار ایرانی می شود ستایش و مدح قاتلین و متجاوزین به سرزمین و ناموس و عزت اجداد وی!!
ایرانی، آنچنان از خود تهی می شود که، رسم عرب، رسم او می شود. آئین عرب، آئین او می گردد و او به بزرگترین دشمن گذشتگان خود تبدیل گشته، به خود زنی می پردازد. دستگاه حاکمیت عرب را در قالب دستگاه روحانیت، بازسازی، و بر همۀ شعون زندگی اش حاکم می کند، و از این رهگذر، خواری و خفت و فرومایگی را جاودانه می سازد!!

( 2 )

پس از استقرار جمهوری اسلامی، مرده، چوب می خورد! همۀ آنچه می رفت تا در سایۀ تلاش اندیشمندان ایرانی، به موزه ها سپرده شود، نبش قبر شده، و به سیاست و زندگی روز تبدیل می شود. ارتجاعی ترین افکار و خرافی ترین اعتقادات و عقب افتاده ترین سنتهای قومی – قبیله ای عرب مسلمان، از پستوهای دستگاه روحانیت بیرون کشیده می شود و بر همۀ ارکان حیات ملت ایران، از آموزش و پرورش و دانشگاه گرفته تا عرصۀ سیاست و اقتصاد و فرهنگ، حاکم می شود. هر چه به عرب و عربیت و اعتقادات وی مربوط می شود، ستایش می شود و هر چه به ایران و ایرانیت و گذشته وی تعلق دارد، مورد نفی و نفرت قرار می گیرد، کار تا آنجا بالا می گیرد که حتی در فیلمها و سریالهای تلویزیونی ساخته شده در جمهوری اسلامی، افراد منفی و دزد و قاتل و جنایتکار و بد سرشت، اسامی اصیل فارسی پیدا می کنند و نیکمردان و اندیشمندان و متفکرین و انسانهای خوب و مفید، اسامی اصیل عربی!!! از دستاوردهای مهم حاکمیت سی سالۀ جمهوری اسلامی، یکی هم نهادینه کردن تفکر قومی – قبیله ای میراث عرب مسلمان و نگرش ارتجاعی و واپسماندۀ جامعۀ برده داری و زمینداری، بر همۀ سازمانهای اداری و کشوری است. محتوای کتابهای درسی فرزندان ایرانی، از هویت، تاریخ و فرهنگ ایرانی زدوده می شود و جای آن را ارتجاعی ترین و خرافی ترین افکار عقب مانده اعصار بربریت و جاهلیت عرب مسلمان می گیرد. با تمام قدرت تلاش می شود تا جهان بینی و نگرش همه بشری ملت ایران، که در هزاره های تاریخ، برجسته ترین ویژگی وی بوده است، نابود شده، و نسلی پرورش یابد که از گذشته خود هیچ نداند و هویت خود را و جغرافیای فرهنگ خود را حداکثر تا فاصله یک ده و روستا و یا شهرستان همسایه حساب کند!
ملت ایران را هزار پاره می کنند و نام آنرا بومی سازی می گذارند. گویشها و زبانهای محلی را در برابر زبان مشترک و حلقۀ اتصال ملت ایران و اساس هویت تاریخی وی، یعنی زبان فارسی می گذارند و به آن حق و حقوق قومی؟! نام می نهند. هر چیز که رنگ و لعاب ضد ایرانی و ضد وحدت دارد را بر می کشند و به آن میدان می دهند. نتیجۀ چنین سیاستی، پیدایش نسلی می شود که فاقد هویت است و از گذشتۀ خود هیچ نمی داند و آویزان مهملات و خرافات و دست ساخته های استعمار است.
بر چنین پس زمینه هائی است که دستگاه حاکمه، مساله ای عربی و قومی، و اختلافی سرزمینی، و کینه ای تاریخی، که بین اعراب مسلمان و یهودیان در اسرائیل و فلسطین در جریان است را، به مسألۀ اصلی ملت ایران تبدیل می کند، و جماعتی را همانند گوسپند بدنبال خود می کشد!
در حالیکه کشور، گرفتار هزار و یک معصل حل نشدنی است و تا گردن در لجنزار نکبت و فلاکت فرو غلتیده است ، دستگاه حاکمه و همۀ امکانات ملت ایران، در اختیار مشتی از رهبران مفتخور، خودخواه، متعصب و خائن به مردم عرب قرار می گیرد. بر طبل نفرت از اسرائیل و صهیونیسم و یهود کوبیده می شود و مسألۀ اصلی ملت ایران، می شود مسألۀ یهود!!
سرمایه های ملت ایران، به شکم دشمنان تاریخی این ملت ریخته می شود. در حالیکه مردمانی از همه نقاط ایران، با فقر و بیکاری و گرانی و اعتیاد و عقب ماندگی دست و پنجه نرم می کنند، رهبران گروههای به اصطلاح مبارز فلسطینی و لبنانی به تهران می آیند و با صدها میلیون دلار به کشورهای عربی باز می گردند...
رهبران جمهوری اسلامی، بر اساس مجموعه ای از موهومات عقیدتی و منافع اقتصادی، حیات ملت ایران و سرنوشت او را با مسأله ای گره زده اند که در اساس، هیچ ربطی به ملت ایران نداشته و هیچ سنخیتی با گذشته، هویت و تاریخ و فرهنگ این کشور ندارد. هیستری ضد یهود، ویژگی و خصیصه ای غیر ایرانی است و مسألۀ صهیونیسم هم، موضوعی سیاسی – تاریخی بین اعراب و حاکمان اسرائیل است. این مسائل، توسط حاکمان ایران، فقط و فقط بجهت فرا فکنی و فرار از مشکلات داخلی و پاسخگوئی از جهت سه دهه ناتوانی در مدیریت سیاسی – اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی ملت ایران مطرح می شود.
ملت ایران، هرگز ضد یهود نبوده است و هموطنان یهودی، هزاران سال است که مانند مردم دیگر، برادرانه و دوستانه با هموطنان خود زندگی می کنند. صهیونیسم نیز مانند همه پدیده های سیاسی دیگر که خارج از مرزهای ایران وجود دارد باید در چهارچوب منافع ملی ملت ایران مورد بحث قرار گیرد. در حالیکه اکنون به دست مایه ای برای تمامی حرکتهای ضد ملی بدل شده است.
امروز، هر مزدور استعمار و هر نوالۀ بیگانه ای زیر این علم رفته، تا تلاشهای ضد ایرانی و ضد مردمی اش را مشروعیت ببخشد. تحت عنوان مبارزه با صهیونیسم، آزادی را از ملت ایران گرفته اند، حقوق او را پایمال می کنند، او را سرکوب می کنند ، به شخصیت و هویت تاریخی وی توهین می کنند. به جعل و تحریف تاریخ اش می پردازند و همۀ هستی یک ملت بزرگ را بازیچۀ موهومات خرافی و عقیدتی و سیاستهای همسو با سیاستهای استعمار و همسایگان فرصت طلب قرار داده اند.
آنچه در پایان این نوشتار باید گفته شود اینستکه؛ ملت بزرگ ایران با هیچ کشوری و هیچ ملتی و هیچ دین و آئینی و مرامی و نژادی، مشکلی ندارد. مردم ایران، مردمی شرافتمند، انساندوست و صلح طلب هستند که تنها برای آزادی خود می کوشند، و برای دیگر مردمان، در سایر نقاط جهان، آزادی، عدالت و صلح و خوشبختی آرزو می کنند. هر ندائی غیر از این، ندائی غیر ایرانی است، اگر چه از درون این مملکت شنیده شود!!!
امروز ملت ایران، بر سرنوشت خود حاکم نیست، و کسانیکه در حاکمیت، از سوی ملت ایران سخن می گویند، نمایندگان و سخنگویان ملت ایران نیستند! ایران، همانند کشوری اشغال شده است که بیگانگان بر آن حکومت می کنند. بنا بر این، سیاستهای اعلام شده توسط این حاکمیت نیز، ربطی به ملت ایران ندارد!

20-4-1388

۱۳۸۸ شهریور ۱۹, پنجشنبه

پیرامون اجلاس کشور های حوزۀ دریای مازندران


اجلاس دریای مازندران، بدون ایران؟!!!


فرهاد عرفانیمزدک



برگزاری اجلاس کشورهای حوزۀ دریای مازندران، بدون ایران، نقض حقوقی تمامی مقاوله نامه های گذشته، چه در زمان وجود اتحاد شوروی و چه پس از آن است. بر این اساس لازم است که:


1 – سفیران چهار کشور حوزۀ دریای مازندران، به وزارت خارجه احضار و مراتب اعتراض رسمی ایران به ایشان ابلاغ گردد.

2 – به چهار کشور روسیه، قزاقستان، ترکمنستان و آران ( آذربایجان قلابی )، تذکر داده شود که مصوبات چنین اجلاسی، فاقد مشروعیت حقوقی خواهد بود و ایران، مصوبات و توافقات احتمالی را به رسمیت نخواهد شناخت.

3 – رسماً اعلام گردد که؛ یا ایران باید به این اجلاس دعوت شود و یا برگزاری چنین اجلاسی لغو شود.

4 – در صورت پایفشاری کشورهای فوق الذکر بر برگزاری اجلاس بدون حضور ایران، متقابلاً ایران تمامی معاهدات گذشته را لغو نموده و بر اساس عهد نامه های رد و بدل شده در دوران اتحاد شوروی، حاکمیت خود را بر پنجاه درصد از دریای مازندران، اعمال خواهد کرد!


جمهوری اسلامی موظف است بر اساس دفاع از منافع ملی و تمامیت ارضی ایران، هر چه سریعتر به اجرای موارد ذکر شده، اقدام نموده، و مردم ایران را در جریان اخبار مربوطه قرار دهد. در غیر اینصورت، ملت ایران، مسئولیت هرگونه تعرض و خسرانی را در این رابطه، مستقیماً متوجه حاکمیت کنونی خواهد دانست!

18 – 6 – 1388
www.maghalatemazdak.blogspot.com